❤ حکایت حادثه نجف آیةالله دستغیب در خاطراتشان نوشته اند: زمانیکه حقیر در مجاورت نجف اشرف بودم در محرم سال ۱۳۵۸ قمری از طرف حکومت عراق، اکیدا از قمه زنی و سینه زدن و برپایی دستجات عزاداری منع شده بود، شب عاشورا برای اینکه در حرم مطهر سینه زنی و دستجات عزا برپا نشود، از طرف حکومت ، اول شب، درهای حرم و رواق را قفل کرده بودند، و همچنین درهای صحن را، و آخرین دری که مشغول بستن آن شدند، درب قبله بود و یک لنگه آن را بسته بودند که ناگاه دسته سینه زنان هجوم آورده و وارد صحن شدند، و رو به حرم مطهر آوردند، چون درها را بسته دیدند در همان ایوان مشغول عزاداری و سینه زنی شدند، ناگاه عده ای از نظامیان و فرمانده آنان با چکمه ای که به پا داشتند به ایوان آمده و عزاداران را می زدند، فرمانده دستور داد که آنان را دستگیرکنند، در این حال سینه زنان بر او هجوم آورده و او را بلند کرده و در صحن انداختند، وبه شدت او را مجروح و ناتوان ساختند، و چون دیدند ممکن است قوای دولتی تلافی کنند، با اخلاص و شکستگی خاطر، به طرف درب بسته حرم آمدند و به سینه میزدند و میگفتند: ای علی درب را باز کن چون ما عزادار فرزندت هستیم. ناگهان در یک لحظه تمام درهای حرم و رواق و صحن باز گردید ، و بعضی افراد مورد اعتماد که صحنه را از نزدیک دیده بودند، برای حقیر نقل کردند که میله های آهنین که بین در و دیوار بود از وسط بریده شده بود، وهمه سینه زنان وارد حرم مطهر میشوند، سایر نجفیها که باخبر می شوند،همه در صحن و حرم جمع میشوند ،و نظامیان پنهان شدند، موضوع را به بغداد گزارش میدهند، بعد از آن دستور داده میشود که مزاحم آنها نشوید. در آن سال در کربلا و نجف بیش از سالهای گذشته اقامه عزا شد. --------------------‐--------------؛ امام حسین ص ۷۳ ❤❤❤