نهرهای کوچکی حفر کردند که دهکده را به دریا وصل می کرد و به این ترتیب شبهای شنبه ماهی ها تا درب منزل آنان می آمدند و آنگاه که خورشید غروب می کرد و روز شنبه به پایان می رسید، راه بازگشت ماهی ها را سد و آنها را براحتی صید می کردند. گروه پرهیزکاران همچنان به منع گنهکاران و بیم آنها از عذاب ادامه دادند ولی چون پند ناصحان در آنها اثری نکرد، دست از نصیحت برداشتند و جمعی از ایشان گفتند: «چرا قومی را که از جانب خدا به هلاک یا عذاب سخت محکومند، موعظه می کنید؟ (با آنکه بی اثر است)»[4] بگذارید در گمراهی خود گرفتار باشند، دست از پند و اندرز آنها بردارید، زیرا گوش شنوای نصیحت در آنها وجود ندارد. معصیتکاران به خوشگذرانی و فساد ادامه دادند، مال و اموال آنها فزونی یافت و در سرکشی و تمرد افراط کردند. تا اینکه داود پیغمبر از اعمال آنان به تنگ آمد و از خداوند برای آنان درخواست عذاب کرد. خدا دعای داود علیه السّلام را اجابت کرد و به آرزوی وی جامه عمل پوشاند، سپس دهکده آنان را به زلزله شدیدی گرفتار ساخت. پرهیزکاران از وحشت، از خانه های خود خارج و گنهکاران گرفتار عذاب شدند و وعده خداوند عملی شد: «چون هرچه بر آنان تذکر داده شد فراموش کردند، ما هم آن جماعت را که پند می دادند و خلق را از کار بد بازمی داشتند نجات دادیم و آنان را که ستمکاری کردند به کیفر فسقشان و به بدترین عذاب گرفتار ساختیم». [5] ❌ منابع در پست بعدی... @zohur_media | ‌اینڪ آخرالزمان