☕️📚 مردی که چشم هایش جا مانده بود✔️ مثل حاج منصور رحیمی و شهید رضایی در آن مقطع در محیط دانشگاه دیگرانی هم بودند. ما در دانشکده اتاق جانبازان داشتیم. اتاق جانبازان و اتاق بسیج توی یک طبقه بود. . دانشجوی جانباز داشتیم که نابینا بود و صنایع می خواند. خیلی جالب بود، کتاب‌های رشته صنایع، سنگین و سخت است. من با این آدم رفت و آمد داشتم شاهد بودم که بچه های این جانباز که دانش اموز بودند از بس متن کتاب‌های دانشگاهی پدرشان را برایش خوانده بودند این متن ها را دیگر بلد بودند. این صحنه ها و این آدم‌ها محیط رشد مصطفی در دانشگاه را شکل داد. آدمهایی که رفته بودند مشق فداکاری و ایثارگری را عملیاتی کرده بودند، با هوش بسیار بالا و استعدادهای شگرف و حالا که جنگ تمام شده تمام توان ذهنی خود را به میدان دیگری آورده اند و شما می دانید که در دانشگاه شریف از نظر علمی با هیچ کس شوخی ندارند. یک نفر چشمهایش را در میدان جنگ جا گذاشته و نابینا آمده شریف و فرزندان دانش آموزش برایش متن کتاب می خوانند و او دارد در یک رشته سنگین تحصیل می کند. اینها صحنه های پیش روی مصطفی در دوره تحصیل در دانشگاه شریف است. این محیطی است که مصطفی را در آن مقطع پرورش داد. مصطفی شاهد آن است که همان ها که در میدان جنگ رزم آوری می کردند، در محیط دانشگاه و میدان علم دارند همان رزم آوری را استمرار می بخشند. آنها جنگ را و روحیات مبارزه کردن را آورده اند به عرصه ای دیگر؛ عرصه علم. آنها برای ما از جبهه سوغات آورده بودند. مشی و مرامی که در هوای جبهه شکل گرفته بود آنها حالا آورده بودند به شریف و این زینتی بود که آنها با سخاوت به ما پیشکش کرده بودند و بر گردن ماها آویختند. خاصیت پیشکش بچه های جبهه برای ما آن بود که آسان تر از آنچه گمان داشتیم به وحشت و رعب در قبال پیشرفت پیشرفته ها لبخند بزنیم اما اندیشناک باشیم از عقب ماندگی ها، این نقشه راهی برای ما بود؛ اصلا جنگ چه بود؟ چه شکلی بود؟ ما این شانس را داشتیم که توی دانشگاه، کنار علمی که باید مجدانه می آموختیم، درسهایی که آنها توی مدرسه جبهه دیده و آموخته بودند و برای ما آورده بودند را بیاموزیم. شریف در آن روزگار برای ما دو دانشگاه بود. "مصداق دیروز دانشگاه جبهه بود امروز جبهه دانشگاه است" 📎 @jahadelmi313 📎