°🥀🕯° مردی‌با،بازوان قوی‌نزديك دری‌نشسته‌گويی‌با‌ديوار‌سخن‌ميگويد جلوتركه‌ميروم غيرت‌الله‌ست:) همان‌كه‌روزی‌خيبرشكن‌بود آرام‌گوش‌ميدهم نه‌انگار،رویِ‌سخنش‌باديوارنيست! مخاطبش‌چيزديگريست...! ميگفت... ا‌ی‌ميخ‌هيچگاه‌گمان‌نميكردم اينقدر‌خطرناك‌باشی وسرش‌رابين‌بازوانش‌ميبردو... شانه‌هايش...! آری شانه‌هآيش‌ميلرزيد... 「➜• jαнαdeѕolιмαɴιe 」