+فاطمه‌عمادمغنیه‌خواهرشهیدجهادمغنیه بعد‌ازذکر‌چند‌غذای‌لبنانی‌که‌پدرش آنهارا‌دوست‌داشت‌می‌گوید، خیلی‌ازسیگاروقلیان‌متنفربود! عاشق‌موسیقی‌بود،البته‌طبعاعاشق مقاومت‌هم‌بود موسیقی‌خاصی‌نه! از‌موسیقی‌خوب،خوشش‌می‌آمد! خیلی‌ساز‌ویولن‌رادوست‌داشت فاطمه‌تأکیدمی‌کندکه‌شهادت، باعث‌تمام‌شدن‌رابطه‌اش‌باپدرش‌و حتی‌با‌برادرش‌نشده‌است حضورشان‌راهرروز،حس‌می‌کنم آنهازنده‌اند[ولی‌به‌قول‌قرآن]‌ما حس‌نمی‌کنیم،من‌به‌این‌یقین‌دارم بعد‌ادامه‌می‌دهد یک‌روز[بعدازشهادت‌پدرم]‌برایم سؤالی‌اعتقادی‌پیش‌آمده‌بود‌که باید‌جوابش‌را‌پیدا‌میکردم باپدرم‌حرف‌زدم‌و‌جواب‌را از،زبان‌شخص‌دیگری‌گرفتم روح‌عماد‌مغنیه‌را‌می‌شد‌در‌جواب‌دید می‌گوید،بارهاخوابش‌را‌دیده‌ام‌و بااوحرف‌زده‌ام‌و‌صورتش‌را‌بوسیده‌ام... _شهیدعمادمغنیه