#بخوانیدولذتببرید ||
روایتلبخندآفرینایران🇮🇷
💭 روایت ششم :
– کلاس دوم رو کجا برگزار میکنیم؟
+ توی مسجد
– تخته مون کجاست؟
+ پشت جعبه های آن طرف، آهان خودشه .
– این پایه نداشت ؟
+ خودت جورش کن لطفا.
نگاه کردم به پشت تخته، جای میخ داشت.
پس خودش از اول پایه نداشته.
باید یک چیزی جای پایه برایش جور میکردم.
اتاق را بالا پایین کردم؛
به قول معروف چیز محکمی که پایه تخته باشد پیدا نکردم.
توی دلم گفتم: خب از صندلی های مسجد میگذاریم زیرش.
یک مشت ماژیک برداشتم، تخته را هم زیر بغلم زدم و رفتم به سمت صحن مسجد.
یک گوشه از مسجد را برای نشستن بچه ها انتخاب کردم.
مانده بود یک صندلی برای زیر تخته که کلاسمان تکمیل بشود.
مسجد چند صندلی نمازگزار داشت، ولی کوچک بودند.
تخته را که می گذاشتی رویشان لق میزد و نمیشد درست و حسابی رویش نوشت.
دوباره نگاهی به وسایل مسجد انداختم. چیزی نظرم را جلب نکرد.
«همینجوری روی زمین به دیوار تکیه اش بدهم؟ میشه ها! ولی پشت به چراغ میشویم. اگر برویم آن طرف مسجد چی؟ نورش فرق چندانی نمی کنه. »
کش مکش من و ذهنم، زمان را از دستم در آورده بود.
بچه ها رسیدند و تخته هنوز روی زمین بود. یکیشان پرسید : « خانم، بشنیم دور تخته ؟ »
بهترین ایده بود.
دور تخته حلقه زدیم و درس شروع شد…🍃
🔅شمارو دعوت می کنیم به خواندن
تعدادی دیگر از این روایات 👇
[📲 صفحهروایتلبخندآفرینانایران](j-imamhasan.ir/revayat/)
.......حالخوبتدلیللبخندمن❤️.......
.:
#لبخندایران🇮🇷 :
#لبخندآفرینانایران:.
┄┄┄❅✾❅┄┄┄
•••ماهمه یک خانوادهایم✌️
🔻جـمعیت امام حـسـن علیه السلام🔻
@j_imamhasan