📜 || تولد جهادی یک روز یکی از پسر بچه‌های محل وارد حسینیه‌ای که در آن ساکن بودیم، شد. این پسر بچه‌ی لاغر و آفتاب‌سوخته که حدوداً 8 سال سن داشت، با خوشحالی به من گفت: "خاله می‌دونی چیه؟! امروز تولدمه!" با بچه‌ها دور هم جمع شدیم و مشورت کردیم. هیچ وسیله‌ای برای جشن تولد در دسترسمان نبود، اما جهادگران یا راهی خواهند یافت یا راهی خواهند ساخت. با کمترین امکانات ممکن، یک کیک دو قلو، چند تا کتاب، اسباب‌بازی و لوازم تحریر به عنوان هدیه تهیه کردیم و یک جشن تولد کوچک برای او برپا کردیم. همگی با هم شعر "تولدت مبارک" را خواندیم و هدیه‌ها را به او و دوستانش دادیم. ذوق و شادی در چشمانشان برق می‌زد و آن لحظه برای ما زیباترین لحظه بود. ذوق نگاه آن‌ روزشان برای همیشه کنج دلم برق می‌زند. 📌خاطره‌ای از جهادگران دانشگاه فرهنگیان سمنان @jahadgaran I جهادگران