🍃🕯 (قسمت هفدهم)
🌴⛺ منزل «ذوحُسَم»
🍃📝 بخش دوم💠 اتمام حجت امام با لشکر حر
هنگامی وقت نماز ظهر فرا رسید، امام حسین (علیهالسّلام) به حجاج بن مسروق جعفی فرمود که اذان بگوید ، پس از اتمام اذان امام (علیه السلام) از خیمه خود خارج شد و بعد از حمد و ثنای خدا، فرمودند:
ای مردم، این سخنم، عذر من به پیشگاه خدا، و اتمام حجت بر شماست؛ من به سوی شما حرکت نکردم، مگر زمانی که نامه هایتان به من رسید و فرستادگانتان نزد من آمدند (تا بگویند) که ما امامی نداریم؛ نزد ما بیا تا شاید خداوند در پرتو شما، ما را بر محور هدایت جمع کند؛ اینک اگر بر دعوتتان پایبند هستید من آمدهام، و اگر عهد و پیمانی که موجب اطمینان من بشود، به من بسپارید به شهرتان وارد میشوم و اگر این کار را نکنید و ورودم را خوش نداشته باشید، برمی گردم به همان جایی که ازآنجا به سوی شما آمدهام.
📖 {بر اساس نقل برخی منابع این سخنان را امام (علیه السلام) بعد از اقامه نماز ظهر بیان فرمودند.}
🌹در این هنگام امام حسین (علیه السلام) به مؤذن فرمودند که اقامه بگوید. پس از اینکه اقامه گفته شد، امام (علیه السلام) رو به حر کرد و فرمود: آیا میخواهی با یارانت نماز بخوانی؟
حر گفت: نه، ما با شما نماز میخوانیم. امام نماز جماعت را اقامه کرد. بعد به چادر خود بازگشت و اصحاب، اطرافش جمع شدند. حر هم به جایگاه خود بازگشت و به خیمهای که برایش برپا کرده بودند وارد شد. عدهای از نیروهایش نزد او رفتند و بقیه نیروها به صفهای خود برگشتند و هرکس لجام اسب خود را گرفت و در سایه اسبش نشست. هنگام عصر، امام حسین (علیهالسّلام) فرمان داد که(کاروانیان) خود را برای حرکت آماده کنند؛ سپس (از خیمه خویش) بیرون آمد و به منادی اش دستور داد که وقت عصر را اعلام کند و اقامه عصر را بگوید؛ سپس امام جلو ایستاد و با افراد قوم (یعنی یاران خود و افراد حر) نماز خواند.
💢 ماجرای برخورد امام با حر
بعد از سلام نماز، امام حسین (علیهالسّلام) رو به حر و افرادش کرد و بعد از حمد و ثنای خدا فرمود: ای مردم! اگر شما پارسایی پیشه کنید و حق (حکومت) را برای اهلش بشناسید، برای خدا رضایت بخش تر است. ما اهل بیت، از اینهایی که ادعای چیزی را دارند که از آن آنها نیست و در میان شما به ظلم و ستم رفتار میکنند، به امر حکومت سزاوارتریم. ولی اگر ما را نمیپذیرید و نسبت به حق ما جاهل هستید و نظرتان غیر از آن چیزی است که در نامه هایتان نوشته شده بود و فرستادگانتان بر اساس آن نزد من آمدند، از نزد شما برمی گردم!
🥀حر گفت: به خدا سوگند ما از این نامههایی که میگویی خبر نداریم! امام حسین (علیهالسّلام) فرمود: ای عقبة بن سمعان: آن دو خرجینی که نامهها در آنهاست بیاور. عقبه دو خرجین پر از نامه را آورد و پیش روی آنها به زمین ریخت. حر گفت: ما جزو کسانی که برای شما نامه نوشتهاند نیستیم. ما مامور هستیم وقتی که به شما رسیدیم از شما جدا نشویم، تا اینکه شما را نزد عبیدالله بن زیاد ببریم.
🌹حسین (علیهالسّلام) فرمود: مرگ از این کار به تو نزدیک تر است. آنگاه به اصحابش فرمود: برخیزید و سوار شوید. آنان سوار شدند و منتظر ماندند تا اینکه زنان هم سوار شدند. سپس امام فرمان برگشت را صادر کرد؛ ولی هنگامی که خواستند برگردند، سپاه حر، مانع از برگشتن آنان شد. حسین (علیهالسّلام) به حر گفت: مادرت به عزایت بنشیند! چه میخواهی؟
🥀 حر گفت: به خدا قسم اگر در میان عرب غیر از تو کس دیگری در چنین وضعی که تو به سر میبری، این جمله را به من میگفت، از جواب او صرف نظر نمیکردم؛ هرچه میخواست بشود؛ ولی به خدا قسم درباره تو چارهای ندارم، جز اینکه مادرت را به نیکوترین وجه یاد کنم!
🌹 امام حسین (علیهالسّلام) گفت: پس چه میخواهی؟
🥀حر گفت: به خدا قسم میخواهم تو را نزد عبیدالله بن زیاد ببرم.
🌹امام حسین (علیهالسّلام) فرمود: در این صورت به خدا قسم من از تو پیروی نمیکنم.
🥀حر گفت: بنابراین من نیز تو را رها نمیکنم! این کلام سه مرتبه بین آنها ردوبدل شد. وقتی که سخن میانشان به درازا کشید، حر گفت: من به جنگ با شما مامور نشدهام؛ بلکه مامورم که از شما جدا نشوم تا شما را وارد کوفه کنم. حال اگر نمیپذیری راهی را انتخاب کن که تو را نه به کوفه برساند و نه به مدینه بازگرداند، تا اینکه من به ابن زیاد نامه بنویسم. یا اگر خواستی شما به یزید بن معاویه یا عبیدالله بن زیاد نامه بنویس، تا شاید به امید خدا دستوری بیاید و مرا از مبتلا شدن به کار شما رها کند.🥀
🌴 از این رو امام حسین (علیهالسّلام) با اصحابشان به سمت منزل «عُذَیبُ الهِجانات» حرکت کردند و حر نیز آنها را همراهی نمود ؛ بین " ذی حسم " تا " عذیب " ۳۸ میل (هر میلی معادل دو کیلومتر است.) فاصله بود.