PTT-20200531-WA0145.opus
زمان: حجم: 799.5K
📖شبه⁉️ـــــــــــــــه 🔖شیخ فضل الله نوری و ماری کوری هر دو در یک عصر می زیستند. یکصد و چندی سال پیش. این در ایران، آن در لهستان. شیخ فضل الله نوری، آن زمان که یقه اش را می درید و عمامه بر سر میکوفت و کف بر دهان، نعره می کشید که؛ ایهاالناس...! دختران خود را به مدرسه نفرستید، تا کافر و بی دین نشوند...! 🌀و آنطرف... دختری که به ماری کوری شهرت یافت، در رشته ی فیزیک لیسانس گرفت، و کمی بعد به فرانسه کوچید، و در آنجا با فقر و نداری زیست، و به دعوت یک پروفسور، در آزمایشگاه وی مشغول به کار شد. 🔘" نوری و کوری" را باید همزمان پی گرفت. صحنه ای از این و صحنه ای از آن. در صحنه ای به تماشای ضجه ها و عربده ها و منبرها و حدیث ها و زن زن زن زن کردن های شیخ فضل الله نوری بنشینیم، و در صحنه ی دیگری به تماشای تحصیل و تحقیق "ماری" در دانشگاه و آزمایشگاه و فیزیک و فرمول و لوله های آزمایشگاهی و مواد و خواص! 👤نوری، را تجسم کنید؛ که زن را با استناد به آیات و احادیث و روایات در همان دخمه های ذلت تاریخی اش، به زیر گِل می برد، و "کوری" را ببینید که در آزمایشگاه ساده و محقرانه اش، کم کم به کشفی سترگ دست می یابد که بشریت، تا همه ی تاریخ و تا همه ی آینده، مدیونِ اوست. 👤 نوری، بخاطر عربده های ابلهانه اش، از پله های دار بالا رفت، و کوری دو بار از پله های آکادمی نوبل برای دریافت دو جایزه ی نوبل... 👤شیخ فضل الله نوری، بلندگوی تکرار خزعبلاتی بود، که زن را اسیر و کلفَت و فلک زده میخواست، ☑️پاســـ✔️✔️ــــــخ 🎙جناب دکتر ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌ ─┅═༅🌐1⃣🌐༅═┅─