🌺 امید اهرم حرکت 🌺   در کتاب عیون اخبار الرضا روایت شده كه پس از ورود حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) به خراسان، عبدالله بزاز نیشابوری داستان حمید بن قحطبه و یأس او را از رحمت پروردگار عالم را به این ترتیب برای حضرت رضا (علیه السلام) نقل نمود، بین من و حمیدبن قحطبه معامله ای بود وقتی از مسافرت بازگشتم مرا احضار كرد با لباس مسافرت به دیدنش رفتم، وقت ظهر ماه مبارك رمضان بود، بر او وارد شدم، طشت و ابریق آوردند و به من هم امر كرد كه دستهایم را بشویم و من هم شستم و فراموش كردم كه ماه مبارك رمضان است و روزه دار هستم، چون طعام حاضر گردید یادم آمد که ماه مبارک رمضان است و عقب نشستم. حمید گفت: چرا ناهار نمیخوری؟ گفتم: ای امیر ماه مبارك رمضان است و من مریض نیستم و عذر دیگری هم برای افطار ندارم و شاید امیر عذری دارد. پس گریه كرد و گفت: من هم عذری ندارم و مریض نیستم، آنگاه اشكش جاری شد. پس از فراغت از طعام سبب گریه اش را از او پرسیدم گفت: در زمانی كه هارون الرشید در طوس بود، شبی دنبال من فرستاد، وقتی كه بر او وارد شدم، دیدم در نزد او شمعی روشن و شمشیری سبز رنگ و برهنه جلوی اوست، چون مرا دید پرسید:اطاعت تو از امیرالمؤمنین چگونه است؟ گفتم: با جان و مال پس مرا مرخص نمود و طولی نكشید كه مرا احضار نمود و همان سؤال را تكرار نمود، گفتم: با جان و مال و اهل و اولاد، پس مرا مرخص نمود و برای سومین مرتبه احضارم نمود و همان سؤال را تكرار كرد، گفتم: با جان و مال واهل و اولاد و "دین". پس خندید و گفت: این شمشیر را بردار و هر كس را كه این خادم به تو نشان داد بكش! . شمشیر را برداشته و همراه خادم بیرون شدم، مرا به خانه ای كه درب آن قفل بود آورد و پس از باز كردن قفل وارد شدیم دیدم وسط آن چاهی است و در آن خانه سه حجره است که درب هر سه قفلند، پس یكی را باز نمودم و دیدم بیست نفر پیر و جوان همه از اولاد علی و زهرا در زنجیرند! خادم گفت: باید اینها راببری و گردن بزنی! او یكی یكی جلو می آورد و من گردن می زدم و بدن و سر آنها را در چاه می انداختم تا بیست نفر كشته شدند. آنگاه درب حجره دوم را باز نمود و در آن هم بیست علوی در زنجیر بودند همه را به اشاره خادم هارون الرشید كشتم و در چاه انداختم سپس درب حجره سوم را باز نمودم و در آن هم بیست نفر علوی بودند، مانند آن دو دسته آنها را هم كشتم آخرین نفر پیر مردی بود، به من گفت: "وای بر تو! فردای قیامت چه عذری داری؟ وقتی كه تو را به حضور جد ما رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حاضر كنند و حال آنكه تو شصت نفر از اولاد او را بی گناه كشته ای!" پس بدنم لرزید و خادم از روی غضب نظری به من نمود و مرا ترسانید، آن پیر مرد را هم كشتم و در ان چاه افكندم. . حمید بن قحطبه در ادامه گفت: كسی كه شصت نفر از اولاد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را كشته باشد، روزه و نماز او را چه نفعی است؟ و من یقین دارم كه در آتش مخلد هستم و لذا ماه رمضان را روزه نمی گیرم . . حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمود: وای بر او، آن یأسی كه حمید از رحمت الهی باز داشت، گناهش از قتل آن شصت نفر علوی بیشتر است. @jahadi1 H