🔰جهاد ادامه دارد و حالا پس از ماه ها برنامه ریزی و دغدغه های ذهنی تا موقع خواب،روز هجرت فرا رسید.🕊 با گروه پیش قراول، یک روز زودتر از بقیه جهادگران به سمت منطقه راه افتادیم؛ حدودا ساعت ۷ شب به مدرسه شبانه روزی دکتر حسابی سرخون که قرار بود محل اسکان جهادگران باشد، رسیدیم و چند ساعتی مشغول لیست کردن و سازماندهی وسایلِ همراهمان بودیم، یکی از مسئولین بسیج خواهران منطقه برای شامِ ما در منزلشان تدارک دیده بودند و چند باری با ما تماس گرفتند تا فراموش نکنیم و حتما به پیششان برویم؛اما کارها طول کشید و شرایط جوری پیش رفت که مجبور شدیم بگوییم نمیتوانیم خدمتشان برسیم و عذر خواهی کنیم. حدود نیم ساعت بعد، دیدیم ایشان به مدرسه آمدند و شامی را برای ما تدارک دیده بودند که از همان اولین ساعات حضور در منطقه، مهمان نوازی مردم دست و دل باز و بخشنده چهارمحال و بختیاری را برای ما به تصویر کشید. بعد از استراحتی کوتاه مشغول آماده کردن سالن نمازخانه مدرسه برای اسکان بچه های جهادگر شدیم، ساعت از ۲ نیمه شب هم گذشته بود و جهاد هنوز ادامه داشت☺️ وقتی برای استراحت به یکی از کلاس های خالی طبقه پایین آمدیم، از فرط خستگی، هر کدام از ما با همان لباس هایی که بر تن داشت، یک طرف خوابش برد. صبح حدود ساعت ۸ قرار شد ابتدا به اداره آموزش و پروش سرخون و سپس برای بازدید از مدارس و آشنایی مجدد با منطقه برویم؛ چون ماشینی نبود، بنا شد که پیاده برویم اما وقتی داشتیم از در مدرسه خارج میشدیم، سرایدار آمدند و گفتند که ما را تا اداره می رسانند. بعد از صحبت با ریاست آموزش پرورش و ۲ نفر دیگه از کارکنان آ.پ، معاون‌ آموزش ابتدایی اداره ما را برای بازدید مدارس بردند و در نهایت در گلزار شهدای منطقه زیارتی کردیم. در بین راه ایشان بخش های مختلف منطقه و جاذبه های طبیعی ای که ما از کنارشان رد می‌شدیم را به ما معرفی می‌کردند. نزدیک های عصر بود که دیگر همه بچه های جهادگر رسیده بودن و جمعمان جمع بود. شب اول بیشتر به آشنایی و گپ و گفت گذشت. برق در چشمان بچه های جهادی، مرور برنامه هایی که برای این چند روز با هم چیده بودیم، مشورت درباره طرح درس ها و ... که همه خبر از دغدغه مندی دانشجو معلمان و خواهان تاثیر گذار بودنشان می‌داد. روز اول همین قدر خاطره انگیز و جذاب سپری شد ...⏳️ صبحِ اولین روز حضور در مدارس ،من و ۳ نفر از رفقای جهادی مدرسه زینبیه راه افتادیم به سمت مدرسه؛ پس از گذشتن از کوچه های شیب دار سرخون و به وجد آمدنمان به خاطر دیدن خانه های دیوار سنگی، مرغ و خروس های خانگی و چهره های خندان و دوست داشتنی مردم غیور بختیاری، به در مدرسه که رسیدیم با استقبال بابای مدرسه مواجه شدیم؛ آقای پناهی. ایشان واقعا کمک زیادی در طول این یک هفته به ما کردند و زحمات زیادی کشیدند. 🔸️ادامه دارد.....