|•سلامبرابراهیم•|
امربهمعروف یکی از مسئولین توسط شهیدهادی
با خودم گفتم: اگر من جاي ابراهيم بودم حســابي حالش را ميگرفتم. اما
ابراهيم با آرامش هميشــگي، در حالي که لبخند ميزد ســلام کرد و گفت:
ابراهيم هادي هستم و چند تا سؤال داشتم، براي همين مزاحم شما شدم.
آن آقا گفت: اسم شما خيلي آشناست! همين چند روزه شنيدم، فکرکنم تو
سازمان بود. بازرسي سازمان، درسته؟!
ابراهيم خنديد و گفت: بله.
بنده خدا خيلي دست پاچه شد. مرتب اصرار ميکرد بفرمائيد داخل. ابراهيم
گفت: خيلي ممنون، فقط چند دقيقه با شما کار داريم ومرخص ميشويم.
ابراهيم شــروع به صحبت کرد. حدود يک ساعت مشغول بود، اما گذشت
زمان را اصلا حس نميکرديم.
ابراهيــم از همه چيز برايش گفت. از هر موردي برايش مثال زد. ميگفت: ببين دوست عزيز، همسر شما براي خود شماست، نه براي نمايش دادن جلوي ديگران! ميداني چقدر از جوانان مردم با ديدن همسر بيحجاب شما به گناه ميافتند!يا اينکه، وقتي شما مسئول کارمندها در اداره هستي نبايد حرفهاي زشت يا شوخيهاي نامربوط،آن هم با کارمند زن داشته باشيد! شما قبلا توي رشته خودت قهرمان بودي، اما قهرمان واقعي کسي است که جلوي کار غلط رو بگيره.بعد هم از انقلاب گفت. از خون شــهدا، از امام، از دشمنان مملکت.آن آقا هم اين حرفها را تأييد ميکرد.ابراهيم در پايان صحبتها گفت: ببين عزيز من، اين حكم انفصال از خدمت شماست.آقاي رئيس يکدفعه جــا خورد. آب دهانش را فرو داد. بعد با تعجب به ما
نگاه کرد.
#امربهمعروف
#راه_شهیدان_ازلی_ست
#گروه_جهادی_طلیعه | آمل
ما اینجا
#به_هم_مربوطیم
┄┅─═◈═─┅┄𑁍┄┅─═◈═─
▣⃢🪴✔️
@jahadi_talie