پدر جان 💚
حال و هوای دلمان ابری است و بهانه باریدن دارد ...
هر روز صبح که خورشید طلوع میکند ، با کلی ذوق و امید میگوییم دیگر امروز همان روز است که مدتها منتظرش بودیم ...
مدام در طول روز چشمانمان در آسمان پرسه میزند و گوش هایمان خودش را تیز می کند تا ندایی را بیابد ...
بی قرار و کلافه دور خود میچرخیم و مدام خود را دلداری داده که هنوز تا شب فرصت است و امروز دیگر روز آخر است ...
شب که فرا میرسد ، بغض امانمان را می برد و سیل اشک سرازیر می شود ...
تمام شب را با چشمان خیس منتظر میمانیم که صبح شود و چهارشنبه بیاید ...
چهارشنبه بیاید تا باز مانند بچه ها دوان دوان ، خودمان را به خانه پدری 💚 برسانیم
و شروع کنیم به گره داغ دل گشودن ...
از درد فراق بگوییم و از روزها و شب هایی که در بی تابی گذشت ...
پدر جان 💚
یوسفتان نازش زیاد است ...
ولی ما دیگر صبر از کف داده ایم و تاب و توانی برایمان نمانده است ...
زلیخا اگر جای ما بود ، چطور ۱۱۱۶ سال فراق را می توانست تحمل کند ؟!
پدر جان 💚
دعای خیر پدر در حق فرزندان مستجاب است ...
دعا کنید ، که فراقمان به ۱۱۱۷ سال نرسد ؛
و نیمه ماه شعبان که فرا رسد جشن میلاد و وصال را همه با هم در خانه پدری 💚 بگیریم ...
خانواده مهدوی عزیز ؛
ما هر چهارشنبه نائب الزیاره شما خواهیم بود ...
زیارت قبول ، یاعلی
#مشهد
#به_وقت_ساعت_هشت
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
@jalasate_ostad
@moallemanemahdavi