🔆👇🔆👍🔆👇🔆👍🔆👇🔆👍 *شاهقلی میخواست خودکشی کنه، حکیمی دیدش بهش گفت: *چرا میخوای خودتو بکشی؟* *گفت : مشکل خانوادگی دارم *حکیم گفت : *مشکلی نیست که حل نشه، بگو مشکلت چیه؟ *شاهقلی گفت: *با یک زن بیوه ازدواج کردم که یه دختر داشت. پدرم تا دخترش را دید با اون ازدواج کرد!* *پدرم شوهر دخترم شد و من پدر زنش !* *بعد از مدتی زنم بچه‌دار شد که پدرم پدربزرگش شد و فرزندم برادر زن پدرم او خاله‌ام شد و فرزندم داییم!!* و زمانیکه زن پدرم بچه‌دار شد فرزندش برادرم شد و در آن واحد نوه‌ام، چون نوه زنم میشد و زنم چون مادربزرگ برادرم میشد مادربزرگ منم هست. با این حساب من همسر مادربزرگم هستم و پدربزرگ برادرم از پدرم و پدربزرگ خودم و نوه خودم... حکیم گفت: توکل به خدا کن و خودکشی کن. خدا خودت و پدرت رو نابود کنه و لعنت بر پدر و مادر کسی که دوباره ازت سوال کنه. این داستان چقدر شبیه همسان‌سازی بازنشستگان هستش الان کل بازنشستگان ایران هنوز گیج هستند و نتونستند بفهمند که آخر معما چی شد؟!!🌹🌹😘😘