۲ـ ما واقعاً نمی‌خواهیم همسایه غربی خود را عصبانی کنیم و نمی‌خواهیم بیش از اندازه‌ای که لازم است آن را به چیزی سرزنش نمائیم اما واقعیت آن است که عملکرد ترکیه در حد فاصل ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۵ از نظر رویکرد و هدف‌گذاری با عملکرد جبهه ‌النصره که بعداً با تجزیه آن «تحریرالشام» خوانده شده تفاوت عمده‌ای نداشت؛ هر دو به‌طور خیلی آشکار درصدد براندازی نظام سوریه بودند و البته هر دو هم گمان می‌کردند می‌توانند از یکدیگر برای رسیدن به مقصود خاص خود «استفاده» کرده و در نهایت طرف دیگر را از صحنه حذف نمایند. تحریرالشام گمان می‌کرد می‌تواند از ترکیه کولی بگیرد و در نهایت با تأسیس یک دولت «خلافت‌وار» پایه یک «حکومت شبه‌عثمانی عربی» را بگذارد و آنکارا را نیز به انقیاد آورد. اردوغان هم گمان می‌کرد با استفاده از تروریست‌ها می‌تواند دولت اسد را سرنگون کند و سپس با استفاده از تفرقه زیاد بین گروه‌های مسلح مخالف دولت دمشق، آنان را کنار بزند و یک دولت وابسته به خود که پذیرای تجزیه بخش‌های شمالی سوریه و الحاق به ترکیه باشد، روی کار بیاورد. در سال ۲۰۱۶، این آرزو برای هر دو طرف دست‌نایافتنی گردید. پس از آن اردوغان با پذیرش شرکت در «مذاکرات آستانه» ـ به تعبیر غربی‌ها فرمت آستانه ـ تلاش کرد در روندی که او در شکل‌گیری آن نقشی نداشته، سهمی داشته باشد. اما ترکیه در خیلی از مواقع، در جریان مذاکرات آستانه نقشی که توافق‌ شده بود، به‌طور واقعی اجرا نمی‌کرد چرا که اساساً با اضمحلال پیش از موعد تروریست‌ها مخالف بود و هنوز آنها ‌را «سرمایه» تلقی می‌کرد و لذا علی‌رغم آنکه در یکی از نشست‌های سال ۲۰۱۷ آستانه، اجرای مصوبه خلع سلاح گروه‌های تروریستی مسلح در ادلب و تحویل این منطقه به ارتش و دولت سوریه طی شش ماه را قبول کرده بود، از اجرای آن خودداری نمود. و بر این اساس روند مسلح شدن این گروه‌ها استمرار پیدا کرد. در یک سال گذشته ترکیه بحث «احیای روابط سیاسی با سوریه» را مطرح کرد و حتی هیئت‌هایی به دمشق فرستاد، اما حاضر نشد در خصوص تغییر وضعیت تروریست‌ها در ادلب و یا خارج کردن نیروهای نظامی خود از الباب، منبج و قامشلی قولی بدهد بر این اساس این رفت‌وآمدها به نتیجه‌ای منجر نشد و در روزهای اخیر شاهد اقدام نظامی علیه حلب و نقض دوباره حاکمیت سوریه بودیم. ۳ـ آنچه مشاهده می‌کنیم این است که رژیم صهیونیستی در این پروژه نقش «کارفرما» و «کاربر» دارد. تشکیل کابینه امنیتی اسرائیل در پنج‌شنبه ‌شب یعنی ساعاتی پس از حملات تروریستی به حلب، علاوه‌بر آنکه اهمیت این تحولات برای رژیم اسرائیل آشکار می‌کند، نقش پشتیبانی آن را هم نشان می‌دهد. واقعیت این است که اسرائیل جنگ لبنان را با پذیرش شکست از حزب‌الله متوقف کرد و خود را در شرایطی می‌بیند که ناگزیر به توقف بی‌نتیجه جنگ در غزه شود. بر این اساس، این رژیم نیازمند برپا شدن آشوب در یکی از مهم‌ترین اضلاع مقاومت و به‌خصوص مهم‌ترین پشتیبان مقاومت فلسطینی و لبنانی یعنی سوریه می‌باشد، اما واضح است که به دلیل شکست در لبنان و در غزه، مشارکت فعال آن در آشوب علیه سوریه پذیرش داخلی ندارد و باعث مخالفت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی هم می‌شود. از این‌رو اسرائیل به واگذاری پروژه و تأمین بخش‌هایی از هزینه‌های آن روی آورده است. پیام تشکر شفاهی که فرمانده میدانی تحریرالشام خطاب به دولت اسرائیل فرستاد و در رسانه‌های اسرائیلی هم پخش گردید، این رابطه را ‌آشکارتر کرد و نیز علاقه اسرائیل به‌ آشکار شدن این رابطه را نشان داد. روش عملیاتی تروریست‌ها در مسیر ادلب به حلب هم با روش جنگیدن اسرائیل در حمله اخیر زمینی به لبنان یکی است. حرکت خطی به سمت نقطه نهائی هدف و عدم درگیر شدن در نقاط فعال حدفاصل مبدأ تا مقصد، این را نشان می‌دهد. علی‌النهایه این پروژه ممکن است طراحی مشترک نداشته باشد ولی واضح است که اهداف مشترک دارد. اسرائیل می‌خواهد سوریه را به‌ عنوان یکی از عوامل مهم به ثمر نشستن مقاومت لبنان در دو جنگ ۲۰۰۶ و ۲۰۲۳ مجازات کند و هزینه‌های سنگین تداوم چنین حمایتی را به دمشق گوشزد نماید. متقابلاً ترکیه می‌خواهد رفتار دولت سوریه را نسبت به خود تغییر دهد و آن را به پذیرش نقش محوری آنکارا در تحولاتی که یک سوی آن سوریه است، وادار نماید. بر این اساس اگر بگوییم در این صحنه یک حرکت «هم‌افزا» پدید آمده است، گزاف نگفته‌ایم. ۴ـ وضعیت جبهه مقاومت در این صحنه روشن است؛ دو دولت در شمال و جنوب سوریه سعی دارند، متحد مهم مقاومت را به‌ صورت گازانبری زیر فشار قرار دهند تا تسلیم شود. مقاومت وظیفه خود می‌داند که به متحد خود برای مقابله با طرف‌های متجاوز اعم از اینکه گروه‌های تروریستی باشند و یا دولت‌های متجاوز، کمک نماید. این یک اقدام کاملاً مشروع ـ و غیرخصمانه ـ و در عین حال کاملاً مؤثر است. تجربه‌ای است که چند بار محک ‌خورده و پیروز شده است.