🗓 اهواز: ۱۴۰۱/۸/۲۹ بیمارستان شهیدبقایی اهواز سیدعادل شریفی بسیجی اهوازی که به ایذه اعزام شده بوده.درچندمتری ماشین خانواده کیان درخیابان حافظ‌جنوبی گلوله می‌خورد. چنددقیقه قبل ازتیراندازی به ماشین خانواده کیان:«شدت آتش زیادبود. ۲۲نفربودیم. من پینت‌بال داشتم.بقیه‌ هم لانچر(پرتاب گاز‌ اشک‌آور)و وینچستر.سرچهارراه هلال‌احمرداد میزدم به ماشین‌هاکه نرید نرید.حتی به یکی شان که گوش نکردفحش دادم!چند متری از بچه‌هاجداشدم ورفتم جلوتر یکهوگلویم سوخت.گلوله سابیده بود.ازپشت افتادم بردنم به ساختمان هلال‌احمرچند‌متر آن‌طرف‌تر 🔹️آمبولانس نمی‌آمد. یک‌ساعت ونیم بعد،دوتا ازبچه‌هالباس شخصی تنم کردند وبا پژوبردنم بیمارستان. گلویم راپاسمان کردندتا به اهواز اعزام شوم.یکهوراننده آمبولانس داد زداین پاسداره!مهاجمان بیمارستان راقرق کرده بودند. ریختن سرم؛باچاقو سنگ، چوب وبنزین ریختن روی‌ سرم که آتشم بزنندکه ازبیمارستان فرار کردم. اما ۳۰-۴۰نفر دنبالم.هر چنددقیقه گیرم می‌آوردندمی‌زدند ودوباره ازدستشان فرار می‌ کردم.لباسی تنم نمانده بود.چندچاقو به کمر و پایم خورده بودن.دندان‌هایم شکسته،لبم پاره، گلویم هم که تیرخورده بود. سه ساعتی درخیابان‌ها کتک می‌خوردم وفرار می‌کردم.تمام تنم پرخون بود. تا اینکه رفتم پشت یک تراکتور مخفی شدم.یک ساعت بعد رفتم درخانه‌ای وازشان لباس گرفتم و بزور کشان کشان خودم رابه مقر بسیج رساندم...» 🔹️دختر سه‌ساله‌ای کنارش نشسته. جوری که دخترش نشنود، با بغض می‌گوید شب سختی بود... انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimia