* 💞﷽💞
💗خریدار عشق💗
قسمت67
سرمو چرخوندم چشمم دوباره به پاکت افتاد
دستمو دراز کردمو از روی میز کنار تختم پاک و برداشتم پلاک و سربند و گرفتم توی دستمو بو میکردمو میبوسیدمش
چقدر دلم برات تنگ شده بود ،گفته بودی که سوغاتی میاری برام ،اونم چه سوغاتی
پلاک و سربند و گذاشتم داخل پاک که چشمم به یه کاغذ افتاد کاغذ و بیرون آوردم
بازش کردم نامه بود، نامه برای من
بهار قشنگم ،بانوی من سلام:
زبان کوچک و گناه کار من از وصف تو ناتوان است،از خوبی های بی کرانت عاجز، واز مهربانی هایت قاصر است.
حلال کن شوهر بی مقدارت را.
بهار عزیزم ،دوستت دارم ،داشتم و خواهم داشت چیزی که شاید هیچ وقت درک نکنی چون رفتارم با گلی مثل تو خوب نبود .
از تو راضی هستم و امیدوارم در قیامت هم اگر دوست داشتی همنشینت باشم .
غصه نخور و به زندگی ات ادامه بده .
دوستت دارم زندگی ام « سجاد»
آه که آتش زدی به جونم
آه که چه حرفهای نگفته داشتم برایت
آه که هنوز نفهمیدم به چی علاقه داری
آه که جز این پلاک و سربند یادگاری دیگری ندارم
آه که فرزندی ندارم که تمام عشقایم را پاش بریزم آه که چقدر منتظر شنیدن صدایت هستم
گفته بودی حضرت فاطمه گمنام میخره،خوشحالم که به آرزوت رسیدی
شهادتت مبارک مرد من...