بخش دوم؛ نوجوان قاسم در آغوشش نشست از عمو، صدبوسه بر رویش نشست به آغوشِ شبیه‌خوانِ امام می‌روم و چند لحظه‌ای در این حالت می‌مانیم. - بر تنش آیا زره اندازه بود؟؟ نه رفیقان! قاسم دردانه بود زرهی را از گوشه صحنه برمی‌دارم و می‌پوشم که به تنم بزرگی می‌کند. داشت پایش تا رکابش فاصله دشمنان آن سو کشیدند هلهله دست راست را بالای ابرو سایه‌بان می‌کنم. سمت چپ صحنه را نگاه و شروع به رجزخوانی می‌کنم: لشگر! قاسمم، ابن الحسن در دفاعِ از عمو بر تن کفن کوفیان آماده‌ام بر جنگتان حق کند لعنت بر این نیرنگتان شمشیر را بر می‌دارم و به چپ و راست شمشیر می‌زنم راوی می‌گوید: او رجز می‌خواند و در لشگر تنید هرکسی از روبه‌رویش می‌رمید یک نفر فریاد زد: سنگش زنید همچو بابا تیربارانش کنید سنگ‌ها را می‌بینم که بر سر و رویم فرود می‌آیند. می‌خواهم با سپر کردن دست مقابل سر و صورتم مانع برخورد سنگ‌ها بشوم. - چون کمانداران نشستند بر زمین گشت برپا در فلک صوتی حزین تیرها را حس می‌کنم که بر تن نوجوان ۱۳ساله چه بلایی می‌آورند. روی قبضه شمشیر فرود می‌آیم اما خیلی نمی‌توانم مقاومت کنم.احساس می‌کنم از همه جای بدنم خون جاری شده است. نقش بر زمین می‌شوم. راوی با لحنی محزون ادامه می‌دهد: - تیرها بر جسم پاکش بوسه زد خط خون در چشم ماهش سورمه زد طعم شیرین عسل در جانِ او (این مصرع‌ها را در حالی می‌شنوم که با صورت بر روی صحنه افتاده‌ام) - کرد فریاد: ای عمو جان! ای عمو! (به سختی دستم را بالا می‌آورم و با دستی لرزان و صدایی ضعیف از عمق جان برآمده، دیالوگ را می‌گویم) - استخوانم با هزاران زمزمه خُرد شد چون استخوان فاطمه انگار دیگر جانی در بدنم سالم نمانده و همه تلاشم را می‌کنم تا «ها»ی آخرِ فاطمه را هم به زبان بیاورم. دست و سرم به زمین می‌افتد و شبیه‌خوانِ امام، هراسان وارد صحنه می‌شود و سرم را در دامان می‌گیرد. چند سال پیش که در ایام محرم، به هیئت دانشگاه هنر رفته بودم، با یکی از دانشجوهای هنر، هم‌صحبت شدم. از حس و حال دست اندرکاران و خادمان هیئت، برای برگزاری مراسم می‌گفت و تاکید می‌کرد: «ما هنرخوانده‌ها چون به جزئیات دقت می‌کنیم، روضه گوش دادن برایمان خیلی سخت است چون همه حواشی را تصور می‌کنیم و آب می‌شویم...» اما من قاسم را زندگی کردم. قسمتی از وجودم، قلبم، حتی احساسم قاسم شده است و هر سال شعله می‌گیرد. و مثل قاسم آرزو می‌کنم با همه کوچک بودنم، وقت سفر از این دنیا سرم بر دامان امامم باشد. در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan