💜 (من میخواستم شما رو خوشحال کنم) پایم را که به مدرسه گذاشتم صدای زنگ تفریح در همهمه بچه ها گم شد. هر چه به دیوار ها نگاه می کردم پارچه تبریک و تقدیری نمی دیدم. همین ذهنم را درگیر کرده بود. از راهرو گذشتم و وارد دفتر مدرسه شدم. بعد از احوال پرسی رو به مدیر که روی صندلی نشسته بود و برگه های روی میزش را مرتب می‌کرد گفتم:《مزاحمتون شدن شدن از وضعیت درسی راضیه بپرسم.》 مدیر با خودش زمزمه کرد:《راضیه کشاورز》 کمی صدایش را بلند کرد. _خانم بهرامی لیست نمرات راضیه کشاورز رو بیارین. از پنجره‌ای که روبه حیاط مدرسه بود بچه ها را که گروه گروه نشسته بودند یا راه ميرفتند نگاه کردم. تا لیست روی میز قرار داده شد مدیر برگه ها را مرور کرد و با لبخندی که روی لبانش نشست سربلند کرد. _نمره های راضیه عالیه اما کم پیش میاد این دختر گلمون رو ببینیم. الان یکی رو میفرستم بره سراغش. از صندلی برخاست و سمت معاون رفت. خوشحالی و رضایتمندی از قبل بیشتر شد اما دلیل کم کاری مدرسه را نمی دانستم. مدیر باز روی صندلی اش نشست و کمی بعد هم راضیه پابه دفتر گذاشت. تا من را دید سریع به طرفم آمد انگار چند روز دوری را تحمل کرده است. _سلام مامان خوبین؟ دلم‌براتون تنگ شده بود. با لبخندی جواب سلامش را دادم و دستانش را فشردم. راضیه به مدیر سلامی کرد و سرش را پایین انداخت و دستانش را به پشت گرفت. تعجبم را به زبان آوردم. _ببخشید من وارد مدرسه که شدم ندیدم برای مسابقه کاراته که راضیه مقام اول رو کسب کرده کاری کرده باشین؟ راضیه طوری که مدیر متوجه نشود با دستش آرام به بازویم زد. تعجب به مدیر هم سرایت کرد. به راضیه خیره شد. _راضیه که حکمش را نیاورد مدرسه. نگاهم سمت راضیه کشیده شد. سرش را نزدیک آورد و آهسته زمزمه کرد. _مامان نمیخواد درباره مسابقه و حکم قهرمانی چیزی بگین. من می خواستم شما رو خوشحال کنم. نمی خواستم کس دیگه ای بفهمه! ناگهان با شنیدن صدایی از فکر و خیالات بیرون آمدم. آقا و خانم علوی و چند مرد و زن گریه کنان به طرف آی‌سی‌یو می آمدند. نگران بلند شدم و دنبالشان به داخل رفتم. پارچه سفیدی روی جواد علوی خانواده اش را سیاه پوش کرد و امیدشان را ناامید. چیزی به بعد از ظهر نمانده بود که تخت کنار راضیه هم خالی شد. دیدن این ریسمان های پاره شده‌ی امید انگار برایم پیام و تلنگری داشت اما پذیرفتنش سخت بود. همینطور که در راهرو نشسته و نگاه منتظرم را به در آی‌سی‌یو دوخته بودم ادامه دارد...