این کتاب در پی نشان دادن مسائل اجتماعی ایران است. از یک طرف ساختار اجتماعی – فرهنگی ایران تحلیل می¬گردد و از طرف دیگر نشان داده میشود که در این ساختار، اقدامات در جهت مدرنیزه کردن و به اصطلاح «توسعه» جامعه، شرایط تضادهای اجتماعی را هم در زمان شاه و هم در شرایط کنونی فراهم آورده است. اقدامات شاه در جهت مدرنیزاسون از یک طرف موجب پیدایش قشر متوسط و بالا رفتن سطح درآمد قشرهای مختلف شد، اما از طرف دیگر فاصله بین قشر پایین و بالا را تشدید نمود. ورود انواع کالاهای جدید و همچنین نمایش ثروت از جانب قشر بالا، احساس نیاز را در قشرهای پایینتر افزایش داد، به طوری که رشد نیاز بیشتر از رشد درآمدها بود. با بالا رفتن سطح اطلاعات و تفکر مردم، در پی مدرنیزاسیون، احساس محرومیت نسبی و لذا نارضایتی از وضعیت موجود در سطح جامعه در حد غیر قابل تحمل گسترش یافت. خطر کمونیزم در شمال ایران موجب شد که امریکا شاه را به کاهش استبداد وادارد، که این خود موجب گسترش نارضایتی به طور آشکار گردید و نهایتا شرایط انفجار و انقلاب را تسهیل نمود. بعد از پایان جنگ نیز سیاست توسعه موجب به هم زدن تعادل اجتماعی، افزایش نابرابری، تغییر ارزشها و پیدایش انواع مسائل گردید. با این تفاوت که در این نوع نابرابری جدید، اکثر گروهها با کاهش درآمد روبرو هستند و قشر متوسط در حال تقلیل است. در این قالب نابرابری جدید، تغییر سریع ارزشهای معنوی به سوی ارزشهای مادی، سودجویی و فردگرایی را در جامعه گسترش داد و ملاحظات اجتماعی، اعتماد اجتماعی، انسجام اجتماعی و نظم اجتماعی... و نهایتا رضایت اجتماعی و وحدت ملی را مورد تهدید جدی قرار داده است.