یادت هست آنروزها که از #شهادت حرف میزدی سریع میگفتم: رضایت زن براے شهادت #لازم است میگفتی: رضایتت را که سرسفره #عقد اعلام کردی! با اخم میگفتم: اگر قرار به شهادت باشد من از تو #لایق_ترم آقا! میخندیدی بند #پوتینهایت را مےبستی و مےگفتی: اما من از تو #دلتنگترم بانو با گوشه #چادرم اشک هایم را پاک مےکنم. حالا منم و #انتظار یک لحظه بودن با تو من از تو لایق تر بودم اما، رفتی تویی که از من #دلتنگتر بودی