✳ من به شما کمک میکنم تا خدا هم به من کمک کند!🤔
🌀سرایدار مدرسهای که شهید عباس بابایی در آن درس میخواند،میگوید: کمردرد داشتم و نمیتوانستم کار مدرسه را خوب انجام دهم،مدیر مدرسه به من گفت: اگر اوضاعت همیشه این باشد، باید بروی بیرون،اگر من را بیرون میکردند،خیلی اوضاع زندگیام بدتر میشد.😔
آن شب همهاش در این فکر بودم که اگر من را بیرون بیندازند،چه خاکی توی سرم کنم؟😥
🔹فردا صبح که رفتم مدرسه،دیدم حیاط و کلاسها عین دسته گل شده و منبع آب هم پر است.🏫
از عیالم که برنمیآمد،چون توان این همه کار را نداشت.نفهمیدم کار کی بوده. فردا هم این قضیه تکرار شد.🤔
🌀شب بعد نخوابیدم تا از قضیه سردربیاورم.صبح،یک پسربچه از دیوار پرید پایین و یکراست رفت سراغ جارو و خاکانداز.
شناختمش.از بچههای مدرسهی خودمان بود.مرا که دید،ایستاد.سرش را پایین انداخت.با بغضی که در گلویم نشسته بود،
🔹️گفتم:«پسرم! کی هستی؟»
▫️گفت: «عباس بابایی.»
🔹️گفتم: «چرا این کارها را میکنی؟»
▫️گفت: «من به شما کمک میکنم تا خدا هم به من کمک کند.»
📚منبع:
برگرفته از کتاب
«ظرافتهای اخلاقی شهدا»
#زندگی_به_سبک_شهدا
#سه_شنبه_شهدا_مهدویت
💎
@javaheraneiiha