و اما بعد⬇️⬇️
ما در مراتب نفس صحبت کردیم. چون اگر بخوانیم نفس را تهذیب کنیم باید از نفس شروع کنیم.
نفس یک مرحله نیست؛ بلکه در سه مرتبه است: نفس نباتی، حیوانی و نفس انسانی.
گفتیم که محل بحث ما نفس حیوانیست. که دو کار از آن برمیآید:
یکی ادراک آلی؛ و دیگری تحریک ارادی.
از بین این دو خصوصیت ما به بحث دربارۀ تحریک ارادی پرداختیم و گفتیم که حرکات ارادی انسان که منشاء حرکت است در جهت جلب منافع (قوۀ شهویه) و دفع مضرات (قوۀ غضبیه) صورت میگیرد.
در بیان مراتب این نفس گفتیم که ۷ مرحله دارد که به ۵ مرحلۀ آن اشاره کردیم.
دربارۀ نفس مطمئنه ما رسیدیم به بحث یقین و اطمینان.
آخرین مرحلۀ سلوک این است که نفس به مرتبهای میرسد که اگر پردهها هم کنار بروند به یقین او چیزی اضافه نمیشود.
معنا و مفهوم یقین
ما در تعریف یقین تعریف مرحوم ملا احمد نراقی را نقل میکنیم:
یقین، آن اعتقاد ثابت و قطعیست که مطابق با واقع باشد.
پس احتمال در یقین هیچ جایی ندارد؛ و اگر احتمال وجود داشت دیگر آن اعتقاد جزمی نیست.
علوم در ارتباط با فهم و جذب انسانها به دو دسته تقسیم میشوند:
۱. علومی که انسان آن را میفهمد اما آن را باور نکرده است.
۲. علومی که انسان هم آن را میفهمد و هم آن را باور کرده است.
همۀ ما میدانیم که میت با انسان هیچ کاری ندارد؛ اما از میان این همه، آنهایی این واقعیت را باور کردهاند که بدون ترس در کنار مرده مینشینند. خیلیها فقط علم این مسئله را دارند که میت با آنها کاری ندارد؛ اما چون آن را باور نکردهاند، لذا رفتن به قبرستان در شب ترس دارند.
پس به آن دانشی که هم باور شده است یقین میگویند. بنابراین نفس مطمئنه باید به آن مرحله از نفوذ در درون برسد.
نکتۀ بسیار مهم اینکه باور انسان باید مطابق با واقع باشد.
مثلا ممکن است یک نابینایی که زمان را گم کرده، الآن که شب است بیاید و بگوید: من یقین دارم که الآن روز است. او باور قطعی دارد؛ اما باورش مطابق با واقع نیست. به این نوع باور جزمی که مطابق با واقع نباشد، جهل مرکب میگویند.
لذا در تعریف یقین این قید وجود دارد: آن باوری که مطابق با واقعیت باشد. اگر دیدید یک نفر راجع به همهچیز اظهار نظر میکند بدانید که دارای جهل مرکب است.
باور انسان نسبت به یک گزاره از پنج حالت خارج نیست:
۱. احتمال صفر بدهد (فرضیه)؛
۲. احتمال بین ۱ تا ۴۹ درصد بدهد (وهم)؛
۳. احتمال ۵۰ درصد بدهد (شک)؛
۴. احتمال بین ۵۱ تا ۹۹ درصد بدهد (ظن)؛
۵. اما اگر یقین ۱۰۰ بدهد، دیگر احتمال خلاف وجود ندارد؛ میشود یقین؛ البته اگر مطابق با واقعیت باشد.
نفس مطمئنه در ادراک حقایق به چنین مرتبهای میرسد. یعنی حقیقت را از وهمیات تشخیص میدهد و در مقابل حقایق اعتقاد و باور ۱۰۰ درصدی دارد.
بزرگترین مشکل ما این است که ما معمولا قادر نیستیم اعتباریات را از واقعیات تشخیص بدهیم.
بنابراین دلیل اینکه ما نسبت به معارف دین، اعمال و عکسالعملهایی که اعمال ما میتواند داشته باشد بیتفاوت هستیم این است که به یقین نرسیدهایم. چرا به یقین نرسیدهایم؟ چون مبتلای به هوای نفس هستیم.
آن چیزی که واقعیات را برای ما تبدیل به اعتباریات میکند هوای نفس است. پس باید به یقین و نفس مطمئنه برسیم. فلذا وقتی کسی شیر میفروشد و در آن آب مخلوط میکند، یعنی به عکسالعمل رفتار خود باور ندارد.
قرآن میفرماید: اگر شما علمالیقین داشتید قطعا جهنم را میدیدید؛ و سپس به عینالیقین آن دوزخ را میدیدید. (تکاثر: ۵-۷)
انسان از چهار طریق میتواند به یقین برسد:
۱. علمالیقین
یعنی اثبات یک حقیقتِ مطابق با واقع بهواسطۀ استدلال. مانند: بکارگیری برهان نظم برای اثبات خدا.
۲. عینالیقین
از طریق شهود خود پدیده به دست میآید.
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) پرسیدند: آیا خدا را دیدهاید؟فرمودند: من خدای نادیده را هرگز نپرستیدهام.
امام حسین(علیه السلام)هم در دعای عرفه فرمودند: کِی غائب بودهای تا نیازمند دلیلی باشی که بر تو دلالت کند؟ کور است چشمی که تو را نبیند!
این معرفت، از طریق عین و دیدن است.
۳. حقالیقین
مقام صدیقین میباشد. این شخص نه اینکه خدا را میبیند؛ بلکه جز خدا را نمیبیند. پس مقام حقالیقین مقامیست که در آن انسان نسبت به معارف الهی جز خدا چیزی را نمیبیند.
وقتی حضرت زینب(سلام الله) فرمود: ما رایت الا جمیلا؛ یعنی عبیدالله جریان کربلا را مصیبت دید؛ اما من این مسئله را تجلیِ الله به صفت جمیل دیدم؛ که چه چینش زیبایی داشته است!
کسی که به حقالیقین میرسد، باید در انوار الهی غرق شده باشد.
ادامه مطلب⬇️⬇️