💟 ﷽ 🌷 ✨پیرمردی داخل حرم دستی ڪشید روی پای جوانی ڪه ڪنار او نشسته بودو گفت سواد ندارم برایم زیارتنامه میخوانی تاگوش دهم. 🌷 ✨جوان باڪمال میل پذیر فت و شروع ڪرد به خوانـدن زیارت نامه السَّلامُ عَلَیْکَ یا بْنَ رَسُولِ اللّهِ .... وسـلام داد به معصومیـن تا امام عسڪری(ع). 🌷 ✨جوان با لبخندی پرسیـد: پدرم امام زمانـت را میشناسی؟ پیرمرد جواب داد:چرا نشناسم؟ جوان گفت: پــس سلام ڪن. پیرمـرد دستش را روی سینـه اش گذاشت و گفت : السَّلامُ عَلَیْکَ یا حجة بن الحسـن العسڪری 🌷 ✨جوان نگاهی به پیرمرد ڪرد و لبخند زد و دست خود راروی شانه پیر مرد گذاشت وگفت: «و علیڪ السلام و رحمـة الله و برکاتة» ⚠️مبادا امـام زمـان ڪنارمان باشد و او را نشناسیم.. 🌷 ✨آقا سلام، باز منم، خاڪ پایتان دیوانه ای ڪه لڪ زده قلبش برایتان! در این ڪلاس سرد، حضور تو واجب است. این بار چندم است ڪه استاد غایب است؟ ❣ اَلّلهُمَّ عَجّل لِولیک الفرج