انگار چنین قضیه ای در کار نبوده است! بعد از عملیات مرصاد، خدمت حضرت امام رسیدیم. در آن عملیات از‌‎ ‎‌جمله اهدافی که منافقان کوردل دنبال می کردند، تصرف یا انهدام منطقه‌‎ ‎‌جماران بود و برای این منظور، یگانی مشخص کرده و نقشه توجیهی جماران‌‎ ‎‌و اطلاعات مربوط به پستهای نگهبانی، میزان نیروهای سپاه در منطقه‌‎ ‎‌جماران، روش تصرف و ... را مشخص ساخته بودند که در مدارک به دست‌‎ ‎‌آمده، همه وجود داشت.  آقای شمخانی و سردار رشید و بنده و آقای نجات‌‎ ‎چهار نفری از منطقه آمدیم و ابتدا با حاج احمد آقا ملاقات کردیم و سپس‌‎ ‎‌خدمت حضرت امام رسیدیم. آقای شمخانی توضیحات لازم در رابطه با‌‎ ‎‌عملیات، میزان پیشروی منافقان، نحوۀ سرکوب آنها و ... را بیان داشتند و‌‎ ‎‌توضیح دادند که یکی از اهداف آنها تصرف منطقه جماران بود و به این‌‎ ‎‌ترتیب توضیح دادند که این تعداد نیرو را برای اینجا منظور کرده بودند.‌‎ ‎‌توضیح نظامی موضوع را داده و آن مدارک را هم که همراه ما بود نشان‌‎ ‎‌دادیم. بعد از اینکه توضیحات آقای شمخانی تمام شد، در طول توضیحِ آقای‌‎ ‎‌شمخانی و بعد از آن، حضرت امام به این‌که هدفی به اسم جماران وجود‌‎ ‎‌داشته و احتمال خطری در میان بوده و مساله ای وجود داشته است، اصلاً هیچ‌‎ ‎‌توجهی نشان ندادند. به قول معروف هیچ محل نگذاشتند.  برای خود من‌‎ ‎‌خیلی عجیب بود که امام حتی یک چشمی بلند بکنند، یک اَبرو یا سری تکان‌‎ ‎‌بدهند، بگویند که بله مثلاً خطری وجود داشته و ... اصلاً انگار نه انگار که‌‎ ‎‌اینچنین توضیحی داده شده است. و هیچ توجهی به این قضیه نکردند.  این‌‎ ‎‌آرامش حضرت امام برای خود من خیلی جالب بود. یک موقع آدم از آن‌‎ ‎‌اطمینان روحی و طمانینه، قولی می شنود؛ ولی یک موقع از نزدیک می بیند و‌‎ ‎‌لمس می کند. این مساله واقعاً برای من جالب بود و همیشه در خاطرم مانده و‌‎ ‎‌خواهد ماند که مثلاً امام چقدر بی توجه به این موضوع بودند. بعد از این‌که‌‎ ‎‌صحبت‌های آقای شمخانی تمام شد، ایشان فقط رزمندگان را دعا کردند و‌‎ ‎‌گفتند: من دعا می‌کنم که خدا به شما نصرت دهد.! 📚کتاب امام و دفاع مقدس، نقل خاطره از سردار باقری.