🌙داستان شب
👨👦روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را بـه روستا برد تا بـه او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند.
🛖آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند.
🚙سفر پایان یافت و مرد ثروتمند و فرزندش بازگشتند.
🤔در راه بازگشت، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟
👦🏻پسر پاسخ داد: عالی بود پدر!
👨🏻پدر: آیا بـه زندگی آن ها توجه کردی؟
👦🏻پسر: بله پدر!
👨🏻پدر: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟
👦🏻پسر کمی اندیشید و گفت: فهمیدم که ما در خانه مرغ نداریم و آن ها چهار تا دارند.
ما در حیاطمان یک فوّاره ⛲️داریم و آنها رودخانه ای دارند بزرگ و خروشان.
ما در حیاطمان فانوس های تزیینی🪔 داریم و آن ها ستارگان پر نور و زیبا💫.
حیاط ما بـه دیوارهایش محدود میشود اما باغ آن ها بی انتهاست🏞!
💡بعد پسر اضافه کرد : پدرم ممنونم، تو بـه من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.
کانال امام جواد علیه السلام 👇
لطفاً با ذکر صلوات عضو شوید
http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2