شب عمـلیات بود! حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گفت: برو ببین تیربارچی چه ذکری داره میگه که اینطور استوار جلویِ تیر و ترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده!!؟ نزدیکِ تیربارچی شد و دید داره با خودش زمزمه میکنه: دِرِن ، دِرِن ، دِرِن، دِرِن... (آهنگ پلنگ صورتی!)😅