▪️کوسن مبل را روی زمین میاندازم. گوشه پذیرایی ولو میشوم. احساس میکنم این کسالت فقط تقصیر بارداری نیست. شیطان حالم را نشانه گرفته است. شیر کاکائو را سر میکشم. نکند بی غیرت شدهام. نکند غزه را فراموش کردهام. کور شود چشم هایم اگر به دیدن طفلان خونین و خاکی عادت کرده باشد.
چادر نماز گلدار را از دسته مبل رویم میکشم. رمز گوشی را باز میکنم. اولین چیزی که میبینم تکذیبیه شهادت سید حسن نصرالله است.
خیالم راحت میشود شایعه است، حتی پیاش را نمیگیرم، درست مثل شهادت سردار سلیمانی. مثل شهید رئیسی. باز هم جمعه است. یک دفعه دلم هوری میریزد. از بند بند تنم آتش میجوشد. نکند این بار هم شایعه نباشد. دلم انبار باروت است.
محمد مهدی را بغل میگیرم بخوابد. پاهایم تند تند میلرزد. پلک هایم میزند. اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان از دهانم نمی افتد.
خود را دلداری میدهم. من ناچیز دارم سرباز برای امام زمان تربیت میکنم، دست و پا شکسته، پر نقص. مگر میشود سید حسن، سرباز تربیت نکرده باشد؟!
بلافاصله جواب خودم را میدهم که تمام اهل بیت هم کُلُّهُم نورٌ واحدند. ولی کدام جای آن یکی را در دل ما پر میکند؟! مگر جای متوسلیان و بهشتی و مطهری و رجائی و... پر شد؟!
هر کدام مرهم یک درد میشوند.
هر کدام کاریزمای خودشان را دارند.
دهانم کویر سوزان شده است. خشک خشک. مثل سینه فلسطین.
نوای روضه حضرت رقیه در خانه میپیچد. همسرم دستهای تمنایش را رو به آسمان کشیده.
زانو میزنم روی زمین مینشینم. بغض گلویم را فشار میدهد. رقیه س سه ساله را به یتیمان غزه قسم میدهم حزب الله بی پدر نشود. حضرت آقا یک یار دیگر از دست ندهد.
جهاد مغنیه، محسن حججی، ابراهیم نابلسی، آرمان علی وردی، یک به یک جلوی ناامیدیام میایستند.
قلعه مقاومت بارها نشانه گرفته شده و هر بار آجر هایش استوارتر به آسمان قد کشیده. آجرهایی که حالا به دست جوانان اروپایی خشت خشت سینه سپر کردهاند.
صدای باران به شیشه پذیرایی مشامم را تیز میکند، وقت استجابت دعا رسیده. باید به شیطان پاتک بزنم. دو رکعت نماز استغاثه به امام زمان (عجل الله) میخوانم قربت الی الله!
✍🏻به روایت خانم معصومهحسینزاده
#سواد_روایت
#سیدمقاومت
#سید_حسن_نصرالله
@jet8ir