وسط حرف‌هاۍ طرف بلند شد از اتاق زد بیرون طرف ماتش برد.. ما هم.. یکی دو ساعت بعد دیدمش گفتم:چرا یدفعه اینقدر ناراحت شدۍ و از اتاق رفتی بیرون؟! گفت: نمیتونم تحمل کنم ڪه کسی ازم تعریف کنه.. آخه من چی‌ام که بخوان تعریفم رو بکنن.. 🕊💫