استاد وقتی از او می‌خواهیم خاطرات بیشتری از پدر-فرمانده بگوید، یادآوری می‌کند که چطور پدر او یکبار موقع امتحانات به دادش رسید: «امتحان درس مدیریت (سال اول رشته‌ی علوم سیاسی) داشتم. پیش‌تر به او نگفته بودم. پدر کتاب امتحانی را از من گرفت و خودش خلاصه‌اش کرد. بعد از من خواست به یکی از مراکز کارش بروم. آنجا روی یک تخته برایم کل متن را تشریح کرد. طوری که فردا آماده بودم امتحان بدهم.» و همینطور هم شد. این خاطره، فاطمه را یاد «ویژگی خلاقیت» پدرش می‌اندازد که «دغدغه‌ی دائمی‌اش بود. وقتی از او می‌پرسیدم کتاب درسی این درس یا این دوره کجاست می‌گفت او متن ویژه‌ی خودش را دارد. او همیشه می‌خواست چیزی بر چیزهای دیگر بیفزاید و همین جوهره‌ی عماد مغنیه بود.» بعد ادامه می‌دهد: «البته خیلی شیرین و قشنگ هم می‌افزود.» °`🌿-🕊 『 @jihadmughniyeh_ir