خاطره : شب هنگامی كه ميخواستيم به مهمانی بريم ناگهان او را جلوی در خانه خود ديدم و پرسيدم: اينجا چيكار ميكنی؟ من فكر ميكردم رفتی!؟ گفت من نميام ولی از طرف من هديه رو بهش بده و تبريک بگو ازش علت اينكار رو سوال كردم.. گفت شنيدم جايی كه تولد رو گرفتن مكان مناسبی برای شركت ما نيست ما ابروی حزب الله و جوانان اين راهيم اونوقت خودمون اسمش را خراب كنيم؟! [@jihadmughniyeh_ir]🏴