دلم دیدار میخواهد از آنها که بی هوا در گوشه ای از شهر به دور از هر گزند و تلخی جدا از هر خاطره یِ نامفهوم و خاکستری بیایم جلویِ چشمهایت با شک و دودِلی بپرسم: ببخشید فلانی؟ آه که چقدر دلتنگتان بودم. آغوشم را باز کنم با فریاد بگویَم: بلاخره پیدایت کردم همتایِ بی همتایِ من، دلم میخواهد همان جا همه ی وجودم چشم شَود، گوش شوَم برای صدایت. مهربان شوم برای دیدنت. چشم شوم برای همیشگی بودنت، تا بمانی. انقدر که یادم برود سالهاست که از من دوری @jomlatzibaa ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌