دلم دیدار میخواهد
از آنها که بی هوا در گوشه ای از شهر
به دور از هر گزند و تلخی
جدا از هر خاطره یِ نامفهوم و خاکستری
بیایم جلویِ چشمهایت
با شک و دودِلی بپرسم:
ببخشید فلانی؟
آه که چقدر دلتنگتان بودم.
آغوشم را باز کنم
با فریاد بگویَم:
بلاخره پیدایت کردم همتایِ بی همتایِ من،
دلم میخواهد همان جا همه ی وجودم چشم شَود،
گوش شوَم برای صدایت.
مهربان شوم برای دیدنت.
چشم شوم برای همیشگی بودنت،
تا بمانی.
انقدر که یادم برود سالهاست که از من دوری
@jomlatzibaa