جلو چشامون اب شدن رفیقمونو دیدیم ولی کاری نمیشد کرد جز دست و پا زدن ،
همه کارا رو انتقال دادیم به شنبه های اینده ولی نرسید اون شنبه و شد شوخی این درد،
گاهی فک میکنیم بغلمونه اما تهش یه خیال پوچه، شدیم اونی که نیستیم سعی کردیم فراموش کنیم حرفارو و فراموش کنیم خاطره ها رو ولی گاهی انقد قشنگ بودن که نشد فراموشش کرد و واسه خودمون کردیمش یه خواب ولی وقتی یادت میوفته یروزی تجربش کردی اون موقعست که بارون میباره، فک میکنن حالت خوبه فک میکنن دردت یکیه بی خبر از اینکه دردا دیه شمارش ندارع، میگه دلیل بگو برا مرگت به جایی رسیدیم که مغز نداریم ینی انقد بد کردن و سعی کردیم اون بدیو از بین ببریم دیه مغز نمونده، وقتی میفهمن که دیه دیر شده وقتی درس میشه که دیه گذشته، دیه مهم نیست هچی ، چشاشو وا کرد طفلک دید وسط جهنم وایساده اما زد رو شونش گف هنوز بهشتت اینه بعد انتظار امید دارن، موفق شدی دست تکون بده ، اونی که خاست بره بالا و گرفتنش هنوزم تو باتلاقه حسرته، نوشته دوست دارم اما پیویش بلاکه یا میگه عاشقتم کنارش یکی دیه لم داده از کدوم عشق حرف میزنن مگه تو زمونه ما عشقم هس!؟... دنیارو سعی کرد رنگی کنه نتونست با مداد سیاه شرو کرد وسط راه تو سیاهی گم شد ولی سعی کرد بروز نده، گاهی نوشت گاهی کشید و گاهی خوند دردارو تا خالی شه قلبش اما به جایی رسید که دیه قلب ندارع...:)
@jomlatzibaa