می خواهم به ها زنگ بزنم به روزهای به های بزرگ به مادرم به جوانی به که کوچه ها را خاطره کرد می خواهم زنگ بزنم به مسیر ام که های مرا فراموش کرده به نیمکت های پر از یادگاری مهر به خنده های ریز ریز به شب های قطع برق و دو تکه شمع و چراغ توری ای که همه ما را دور هم میکرد به سایه بازی به سایه ی پدرم که از همه بزرگ تر و دست نیافتنی تر بود ولی دیگر آن ها از آن محل کوچ کرده اند دیگر هیچ گوشی مرا به آن روزها وصل نخواهد کرد.. @jomlatzibaa