شرحی بر ماجرای شهادت دکتر فخری زاده ┈┈┈┈┈┈┈••4⃣••┈┈┈┈┈┈┈ 🔺محافظی که اگر خودش را سپر شخصیت نمی‌کرد، گلوله نمی‌خورد. چون انقدر کار دقیق و تمیز چیده شده بود که هیچ کسی گلوله نخورد. حتی همسر دکتر فخری‌زاده که در چند سانتی‌متری او نشسته بود زیرا از قبل چهره شهید در دوربین تشخیص چهره با فناوری هوش مصنوعی اسکن شده بود. 🔹صدای تیراندازی محافظان هم قطع می‌شود. دیگر خبری از تیراندازی اسلحه پشت نیسان نیست. محافظان اطراف را نگاه می‌کنند و منتظر حرکتی دیگرند. همسر دکتر فخری‌زاده خودش را به شوهرش رسانده و او را در آغوش گرفته است. خودروی نیسان منفجر می‌شود. ۲۵۰ کیلوگرم تی‌ان‌تی در ماشینِ جاسازی شده، صدها ساچمه و تکه‌های سوزان الوار را به اطراف پرتاب می‌کند. موج انفجار همه را زمین‌گیر می‌کند. خیلی‌ها با ترکش‌های نیسانِ منفجر شده، مجروح می‌شوند. دوباره آب‌سرد در سکوت می‌رود، چون ترانس اصلی برق را منفجر کرده‌اند. نه تلفنی، نه دوربین مداربسته‌ای و نه چراغی هیچ چیز روشن نیست. دو هدف انفجار نیسان، یکی مطمئن شدن از کشته شدن هدف با موج انفجار، تکه‌های الوار و ساچمه‌ها و از دست دادن زمان است و دیگری عدم دسترسی نیروهای امنیتی به تکنولوژی سلاح بلژیکی است اما بخشی از باتری و همچنین مودم ارتباطی سلاح با ماهواره اسرائیلی( یا پهپاد- ماهواره) که در زیر کاپوت یا موتور نیسان بود سالم می‌ماند. مودمی که با فرکانس ۱۰۰۰ مگاهرتز کار می‌کرد. 🔺سرتیم سعی می‌کند که خودش را هوشیار نگه‌دارد. گلوله به سفیدرانش برخورد کرده و خونریزی‌اش قطع نمی‌شود. نگران است که تیمی آن اطراف باشد و بخواهد دوباره حمله کند. پسر دکتر فخری‌زاده، حامد، هم سر می‌رسد. پدر خون‌آلودش را می‌بیند که دارد جان می‌دهد. سرتیم فریاد می‌کشد و ماشین ویتارا را صدا می‌کند. حامد دکتر فخری زاده را روی صندلی عقب می‌گذارد. دکتر به هوش نیست و کف ماشین غرق خون است. ماشین با سرعت حرکت می‌کند. باید خودشان را به نزدیک‌ترین درمانگاه برسانند. وارد منطقه شهری می‌شوند. ماشین آژیر می‌کشد. هر ثانیه ارزش دارد. حامد از کف ماشین کلاشینکف را بر می‌دارد و تیر هوایی شلیک می‌کند. باید از سر راه کنار بروند. مرد شماره ۱ برنامه هسته‌ای ایران، خون‌آلود در صندلی عقب این ویتارا دارد جان می‌دهد. حامد نگران حمله دوم است. تیر هوایی می‌زند. ماشین به سمت درمانگاه می‌رود و از سمت شیشه عقب اسلحه‌ای بیرون آمده که تا درمانگاه، حدود ۲۰ گلوله شلیک می‌کند. 🔹دکتر فخری‌زاده را داخل می‌برند و حامد را بعد از او. سر یکی از محافظان فریاد می‌زند و به او دستور می‌دهد که هیچ کس وارد اتاق نمی‌شود، فقط بچه‌های تیم حفاظت. محافظ دو تا کلاشینکف دستش گرفته و پشت در می‌ایستد. 🔺هلی‌کوپتر می‌آید. دکتر و سرتیمش را سوار هلی‌کوپتر کرده و به سمت بیمارستان بقیه‌الله تهران پرواز می‌کنند. چاره‌ای نیست و تقدیر الهی شهادت محسن فخری زاده، این دانشساز بزرگ است. سرتیم با وجود جراحات شدید( ۴ گلوله جنگی به پا و ۲۰ ساچمه در بدن) به خاطر آمادگی جسمانی بالا در برابر خونریزی سفیدران مقاومت می‌کند. پرستارها در بیمارستان که از یافتن رگش ناتوان بودند به دستور دکتر آنژیوکت را داخل گردنش فرو می‌کنند تا خونی پیدا شود. ادامه در پست بعدی ⬇️⬇️⬇️ ━━◈❖✿❖◈━━ 🌺انرژی هسته‌ای حق مسلم و ناآشنای ما ╭┅────────┅╮ @jonbeshsaybery