از زبان همه ی شهدای این جنگ (اگر چه اصلا مثل اون ها نیستم)
مرا دنیا صدا می زد، بگو دیگر نمی آید
به کامم آرزویی از شما خوش تر نمی آید
همیشه آرزو کردم که همرنگ شما باشم
به رنگ آرزویم مرگ در بستر نمی آید
نخواه از من به غیر از سوختن با داغ جان سوزت
که کاری بیش از این از دست خاکستر نمی آید
سرم را می دهم تا سر بیاید دوره ی دوری
سر از پا تا که نشناسیم، دوری سر نمی آید
تو را با خون خود، با خون خود فریاد خواهم زد
از این حلقوم فریادی رسا تر بر نمی آید