دموکراسی به‌مثابه گونه‌ای از استعمار (۲) راه علاج چیست؟ حدود ده سال قبل، در جریان انقلابات مردمی شمال آفریقا، اندیشمندان اهل‌سنت به این نتیجه رسیدند که ابتنای مشروعیت بر قدرت که محور اندیشه‌ی سیاسی اهل‌سنت در طول قرون بوده، خطاست و در نتیجه الازهر، حکم به جواز قیام علیه حاکم جائر داد. این، گامی بلند در بیداری اسلامی بود؛ ولی هنوز قدم‌های دیگری باید برداشت تا بیداری جهان اسلام مسیری​ مستحکم بیابد. یکی از مهم‌ترین این ادراکات، فهم این نکته است که دموکراسی، برخلاف مردم‌سالاری دینی، لنگر ندارد و نمی‌تواند الگوی مناسبی برای حکومت باشد. و مسلمانان چاره‌ای جز روی آوردن به مردم‌سالاری دینی ندارند. برای این مقصود، باید به یک عنصر اقتداربخش درونی و مبتنی بر اندیشه‌ی اسلامی روی آورد و آن را ضامن تحقق مردم‌سالاری و محافظ آن قرار داد. در ایران، مردم در فرایندی چندصد ساله، ولایت مطلقه‌ی فقیه را ضامن و لنگری برای مردم‌سالاری یافتند و نظام سیاسی خود را بر آن بنا کردند. حال، مردم عراق، لبنان، افغانستان و هر کشور اسلامی و حتی غیر اسلامی که می‌خواهد از سلطه‌ی استعمارگران سر بتابد، باید به این عنصر اقتدارآفرینِ مردمیِ ضددیکتاتوری بیندیشد و آن را بیابد. این‌که آیت‌الله سیستانی نمی‌توانند آن‌چنان که باید در عراق نقش‌آفرینی کنند، یکی به دلیل فقدان همین جایگاه قانونی است. ناگفته نماند، کودتای ۱۳۸۸ نیز در پی اجرای همین نقشه‌ی​ استعماری بودند، ولی امام خامنه‌ای فرمودند «بنده زیر بار بدعت‌های​ غیر قانونی نخواهم رفت». و این یعنی ولی‌فقیه حافظ مردم‌سالاری و نافی هرج‌ومرج است. دولت عراق و لبنان نیز، نباید به دام پذیرش این بدعت‌های غیر قانونی بروند، و الا هر روز کسی یا گروهی تحریک‌شده یا سرخود در پی نفی حاکمیت و تغییر آن برمی‌آید و کشور روی آرامش را به خود نخواهد دید. و امنیت و آرامش، پایه‌ی همه‌ی پیشرفت‌هاست. (اشاره: یکی از راه‌حل‌ها برای کشورهای اسلامی، توافق بر پذیرش نظر و راهنمایی امام خامنه‌ای است. همچنان که نظام سوریه، با هدایت‌گری ایشان از فتنه‌ای سخت، جان به در برد.) @jorenush