(رحمت الله علیه) 🔰نقل خاطره ای شنیدنی از علامه طباطبائی (رحمت الله علیه) به مناسبت 24 آبان ماه سالروز درگذشت ایشان 💠امروز باید به درد طلاب رسید و فلسفه ی حقّه ی اسلامی را به آنها آموخت! 🔹 من‌ وقتي‌ از تبريز به‌ قم‌ آمدم‌ و درس‌ «أسفار» را شروع‌ كردم‌، و طلاّب‌ بر درس‌ گرد آمدند و قريب‌ به‌ يكصد نفر در مجلس‌ درس‌ حضور پيدا مي‌كردند؛ حضرت‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ اوّلاً دستور دادند كه‌ شهريّۀ طلاّبي‌ را كه‌ به‌ درس‌ «أسفار» مي‌آيند قطع‌ كنند. و بر همين‌ اساس‌ چون‌ خبر آن‌ به من‌ رسيد، من‌ متحيّر شدم‌ كه‌ خدايا چه‌ كنم‌؟ اگر شهريّۀ طلاّب‌ قطع‌ شود، اين‌ افراد بدون‌ بضاعت‌ كه‌ از شهرهاي‌ دور آمده‌اند و فقط‌ ممرّ معاش‌ آنها شهريّه‌ است‌ چه‌ كنند؟ و اگر من‌ بخاطر شهريّۀ طلاّب‌، تدريس‌ «أسفار» را ترك‌ كنم‌ لطمه‌ بسطح‌ علمي‌ و عقيدتي‌ طلاّب‌ وارد مي‌آيد!؟ 🔸من‌ همينطور در تحيّر بسر مي‌بردم‌، تا بالاخره‌ يكروز كه‌ بحال‌ تحيّر بودم‌ و در اطاق‌ منزل‌ از دور كرسي‌ مي‌خواستم‌ برگردم‌ چشمم‌ بديوان‌ حافظ‌ افتاد كه‌ روي‌ كرسي‌ اطاق‌ بود؛ آن‌ را برداشتم‌ و تفأّل‌ زدم‌ كه‌ چه‌ كنم‌؟ آيا تدريس‌ «أسفار» را ترك‌ كنم‌، يا نه‌؟ اين‌ غزل‌ آمد: 🌸من‌ نه‌ آن‌ رِندم‌ كه‌ ترك‌ شاهد و ساغر كنم / محتسب‌ داند كه‌ من‌ اين‌ كارها كمتر كنم‌ 🌸من‌ كه‌ عيب‌ توبه‌ كاران‌ كرده‌ باشم‌ بارها / توبه‌ از مِي‌ وقت‌ گل‌ ديوانه‌ باشم‌ گر كنم‌ 🌸چون‌ صبا مجموعۀ گُل‌ را به‌ آب‌ لطف‌ شست / كج‌ دلم‌ خوان‌ گر نظر بر صفحۀ دفتر كنم‌ 🌸عشق‌ دُردانه‌ است‌ و من‌ غوّاص‌ و دريا ميكده / سر فرو بردم‌ در آنجا تا كجا سر بر كنم‌ 🌸لاله‌ ساغر گير و نرگس‌ مست‌ و برما نام‌ فسق/داوري‌ دارم‌ بـســـي‌ يا ربّ كــرا داور كنم‌ 🌸بازكش‌ يكدم‌ عنان‌ اي‌ تُرك‌ شهرآشوب‌ من‌/ تا ز اشك‌ و چهره‌، راهت‌ پر زر و گوهر كنم‌ 🌸من‌ كه‌ از ياقوت‌ و لعلِ اشك‌ دارم‌ گنجها /كي‌ نظر در فيض‌ خورشيد بلند اختر كنم‌ 🌸عهد و پيمان‌ فلك‌ را نيست‌ چندان‌ اعتبار / عهد با پيمانه‌ بندم‌ شرط‌ با ساغر كنم 🌸من‌ كه‌ دارم‌ در گدائي‌ گنج‌ سلطاني‌ بدست‌ / كي‌ طمع‌ در گردش‌ گردونِ دون‌ پرور كنم‌ 🌸گر چه‌ گردآلودِ فقرم‌، شرم‌ باد از همّتم‌/ گر به‌ آب‌ چشمۀ خورشيد دامن‌‌تر كنم‌ 🌸عاشقان‌ را گر در آتش‌ مي‌پسندد لطف‌ دوست/ تنگ‌ چشمم‌ گر نظر در چشمۀ كوثر كنم‌ 🌸دوش‌ لعلش‌ عشوه‌اي‌ ميداد حافظ‌ را ولي / من‌ نه‌ آنم‌ كز وي‌ اين‌ افسانها باور كنم‌ باري‌، ديدم‌ عجيب‌ غزلي‌ است‌؛ اين‌ غزل‌ مي‌فهماند كه‌ تدريس‌ «أسفار» لازم‌، و ترك‌ آن‌ در حكم‌ كفر سلوكي‌ است‌. ادامه دارد... ❇️ اداره کل امور فرهنگی @jz_mft https://sapp.ir/jz_m.f.t