ز گهواره تا گور، طلبگی را طالبم
میخواهم درباره آخرین روز طلبگی بنویسم. مگر طلبگی آخر و عاقبت دارد؟!
البته که آخر ندارد اما انشاءالله عاقبت دارد.😌
امیدوارم آخرین روز طلبگی و زندگیام توامان باشد پس توصیف آن روز، وصف لحظه احتضار، عروج با عزرائیل و چانهزنی با نکیرومنکر است.
شهید زندگی نمیکنم که شهید شوم.😔
به همان مرگ طبیعی بسنده میکنم چون من طلبه هستم و ریزهخوار سفره علما!
چه بسا لااقل در این مورد، پا جای پایشان بگذارم و عمری بلند در این دنیا داشته باشم.
به حتم در آن واپسین روزها موهایم همرنگ دندانهای مصنوعیام شده است. چینها با چروکها همداستان شدهاند و مرا از قیافه انداختهاند.
گذر ایام مرا از پا افکنده اما از «نشاط» نینداخته است، به هر حال من طلبه هستم. یاد گرفتهام با «واقعیت»، زیست مسالمتآمیز داشته باشم؛ میدانم پیر، جوان نمیشود حتی با پروتز و بوتاکس!💉
فهمیدهام دنیا جای ماندن نیست هر چند جای آباد کردن مزرعه آخرت هست.
دانستهام در دنیا ناخوشی هست حتی اگر مثبتنگر باشی، ضمیر ناخودآگاه، کائنات، عبارات تأکیدی و همهوهمه را اجیر کرده باشی تا جاذب آرزوهایت باشند.❣️
طلبگی به من آموخت برکت بخواهم و بدانم زیادت بدون برکت، خسران است. به من یاد داد ثروت حقیقی در قناعت است و در گوشم خواند، نفس طماع انسان، جز با رضایت از داشتههایش آرام نمیشود. فراگرفتم تاریخمصرف روی لذتها را با دقت بخوانم؛ هرچه ماناتر لذیذتر؛ دریغ که یاد گرفتم اما به کار نبستم.🤭
فعلاً هم تا آخرین روز گمانم راه طولانیست اما من در کوچهپسکوچههای رزومهسازی طی طریق میکنم تا خودسازی...🧕🏻📑
✍️🏻فائزه میرجلیلی
(کارآموز کارگاه محصولمحور نویسندگی کاربردی با رویکرد روایت از جامعةالزهرا سلاماللهعلیها)
🧕🏻📑مدرس دوره: مریم صادقی
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها درایتا ⬇️⬇️
@jz_resane