#س.موحدی تا حالا برایتان پیش آمده از جمعی جدا شوید ولی هنوز هم در همان حال و هوا باشید صداها در گوشتان باشد چهره‌ها رو به رویتان عجب جمعی بود راستش را بخواهید، انتظارش را نداشتم با خودم گفتم میروم که رفته باشم زمانی که رسیدم داخل سالن پنج، شش نفری نشسته بودند که دونفر را میشناختم خانم موحدی و خانم دلاوری وقتی در یک مجموعه شخصی را میشناسی جذب او میشوی و دیگران در پس زمینه ی ذهنت تار میشوند حال من اینگونه بود سلام و علیکی گرررررررم با آشنایان و اما با دیگران لبخندی کج و سلامی کوتاه ولی کم کم به نفرات اضافه می شد و گرما بیشتر و بیشتر انقدر جمع صمیمی و خودمانی شد که دیگر فکر میکردم همه را میشناسم گپ و گفت و خنده پای کارمان شده بود از اساتید تا طلاب گفتم اساتید نگم برایتان از اساتید چقدر خاکی، چقدر بی تکلف چقدر روان مثل قلم دوستان اصلا جمع، جمع استاد شاگردی نبود اینجور آدم ها حالت را خوب میکنند انرژی ات را تا سقف بالا میبرند و اهدافت را شکل میدهند پایان کار از همه ی ما خواستند که در انتهای شب یادداشت کوچکی داشته باشیم از این «کافه گفتگوی کلامی_اعتقادی با نام سرنخ» به نظرم شاید ابتدای راهی باشد برای خوب رسیدن به انتها چقدر جای این گفتگو ها خالی است در روزگار ما که همه تشنه ایم و نیازمند آب و اما پیشرو سراب ۱۴۰۲/۱۰/۳