حضرت ام البنین با یاد تو گریان شدم سوختم من ازغمت گمگشته ی هجران شدم چو کویر برهوت است سره دیده ی من در عزای تو دگر چون قطره ی باران شدم کاش یک شب بنشینم به سر قبر شما لیک درمحفل تو بانو دگر حیران شدم استعانت ز تو جویم من از این اهل زمان چون گرفتار بلا یاو خط بطلان شدم سوختم بانوی حیدردر تب عزای تو درعزایت هدف آتشی ازهجران شدم اهل عالم شدشب عزای ام العباس درشب ام البنین باز پریشان شدم هرزمانی که کند ام البنین به من نگاه کی دگروحشت زده از آتش سوزان شدم 🟪🟥🟩🟨 الّلهُـــــمَّ صَــلِّ عَلَی مُحَمَّــدٍ وَ آلِ مُحَمَّــدٍ و عَجّل فَرَجَهــــم 🟨🟩🟥🟪