چون تو را میل و مرا از تو شکیبایی نیست؟!
صبر خواهم که کنم ، لیک توانایی نیست
مر تو را نیست به من میل و شکیبایی هست
بنده را هست به تو میل و، شکیبایی نیست
چه بُوَد سود از آن عمر، که بیدوست رَوَد
چه بود فایده از چشم، چو بینایی نیست
بر سر کوی تو در قیدِ وفای خویشم
ورنه نارفتنم ای دوست ، ز بیپایی نیست
من سگِ کویم و هر جای مرا مأوایی ست
بودنم بر درِ این خانه، زِ بی جایی نیست
گفتی از اهل زمان نیست وفایی کس را
بنده را هست ، ولیکن چو تو فرمایی نیست
دل رهایی طلبد از تو به هر روی که هست
ور چه داند که چو روی تو به زیبایی نیست
دُر چو در بحر بُوَد ، چون تو نباشد صافی
گل چو بر شاخ بود، چون تو به رعنایی نیست..
@kafemoosighi