💫بخش هفتاد و دو💫 فصل سی‌ و پنجم روابط از زندگی باکیفیت، بدون حرف‌زدن درباره‌ی روابط نمی‌توان سخن گفت.روابط به انسانیت ما معنا می‌بخشند. وقتی از شاد زندگی‌کردن صحبت می‌کنیم، روابط بر همه‌چیز ارجحیت دارند؛ ازجمله پول، شهرت، طبقه‌ی اجتماعی، ریشه‌های خویشاوندی و تمامی چیزهای دیگری که به ما گفته‌اند برای به‌دست آوردن شان بسیار تلاش کنیم.روابط و میزان رضایت مان از آن‌ها، از سلامت همه‌جانبه‌ی ما جدا نیستند. آن‌ها جزء اصلی این معادله‌اند. روابط سالم در طول دوران زندگی هم از سلامت فیزیکی و هم از سلامت روان ما محافظت می‌کنند.منظور از روابط، فقط روابط زناشویی و رابطه با شریک زندگی نیست، بلکه منظور همه‌ی روابط است؛ رابطه با دوستان، خانواده، کودکان و جامعه.هم داده‌های علمی درباره‌ی معیارهای مختلف سلامت و هم شاخص‌ های بیولوژیکی این نتیجه را تأیید می‌کنند،اما چنین ادعاهایی را در روایت‌ زندگی افراد واقعی نیز می‌توان یافت. یکی از پنج حسرت اصلی افراد درحال مرگ این است که(کاش روابطم را با دوستانم حفظ میکردم) اما با این‌که این موضوع چنین نقش عمیقی در کیستی و چگونه زیستن ما دارد و در طول عمر و شاد زیستن ما بسیار مؤثر است، هیچ‌ یک از ما به‌درستی نمی‌دانیم که برای سالم‌ سازی روابط خود چه باید بکنیم.کسی در این زمینه کتابچه‌ی راهنما به ما نداده است. ما از لحظه‌ی تولد با دیگران ارتباط برقرار می‌کنیم و از تجربیات حاصل از این روابط درس می‌گیریم. از اولین روابطی که با پدر و مادر، خواهر و برادر، فامیل و هم‌سالانمان داشتیم الگوهایی برای روابطمان ساختیم. مجبور بودیم در سال‌هایی که بیشترین آسیب‌ پذیری را داشتیم این درس‌ها را بیاموزیم،در این دوران، نه‌فقط نمی‌توانستیم روابطمان را انتخاب کنیم، بلکه برای بقا هم کاملاً به آن‌ها وابسته‌ بودیم.ممکن است الگوهای رفتاری‌ که در سال‌های اول زندگی برای مدیریت روابط می‌آموزیم در روابط بزرگ‌سالی تقریباً بی‌فایده باشند.اما با توجه به این‌ که روابط نقشی حیاتی در شاد زیستن و طول عمر دارند،چگونه می‌توانیم (حتی در بزرگ‌سالی) تدبیری برای بهبود آن‌ها بیندیشیم؟ شناخت و آگاهی‌ای که از مشاوره‌ فردی و جلسات زوج‌درمانی به‌دست می‌آوریم می‌توانند ما را در این مسیر کمک کنند. روان‌درمانی تحلیلی نوعی روان‌درمانی است که بر الگوهای ارتباطی که در سال های اول زندگی می‌سازیم و تأثیر آن‌ها در روابط بزرگ‌ سالی، صحه می‌گذارد. این درمان در تعیین نقش‌هایی که می‌خواهید در روابط داشته باشید و چرخه‌هایی که احساس می‌کنید در آن‌ها گرفتار شده‌اید،بسیار روشن و مؤثر عمل می‌کند.اما آن دسته از ما، که نمی‌توانیم به روان‌درمانی (CAT) دسترسی داشته باشیم چه کاری می‌توانیم برای درک بهتر روابطمان و بهبود آن‌ها انجام دهیم؟ در گام اول، باید به باورهای نادرست فرهنگ عامه اشاره کنم که سبب می‌شوند حس کنیم درک بسیار اشتباهی از مسائل داریم. بیشتر این باورها هم درمورد روابط صمیمانه و هم در رابطه با دوستان و خانواده رایج‌اند. باورهای نادرست درباره‌ی روابط عشق آسان به‌دست می‌آید. این تصور که وقتی فرد مناسبتان را یافتید می‌توانید با او زندگی جدید و شادی آغاز کنید و همه‌چیز همیشه باید خوب پیش برود، هیچ سنخیتی با جهان واقعی ندارد و باعث نارضایتی بیشتر مردم از روابطشان می‌شود. رابطه‌ی ماندگار مثل نشستن در قایقی که آرام در جهت جریان آب حرکت می‌کند نیست. باید پاروها را بردارید و درباره‌ی این‌که می‌خواهید با آن به کجا بروید،تصمیماتی بگیرید و کارهایی انجام دهید که مبتنی بر ارزش باشند.سپس باید این کارها را مدام تکرار کنید.اگر به‌جای این‌ که روی کارها و انتخاب‌های هدفمند وقت بگذارید،بیشتر وقتتان را صرف شناور بودن در جهت جریان آب کنید،ممکن است اوضاع آن‌طور که باید پیش نرود. در رابطه‌ ی نزدیک یا در روابط دوستانه وجود اختلاف‌نظر هیچ ایرادی ندارد. قرار نیست همیشه سر هر موضوعی با هم موافق باشید. شما دو انسان متفاوت با قدرت درک، تجربیات، نیازها و روش‌های مقابله‌ای خاص خود هستید.اگر شما واقعاً با کسی خودمانی و وارد رابطه شوید،بی‌شک بخش‌هایی از وجود او را خواهید دید که برای ادامه‌ی رابطه با او احتمالاً باید آن‌ها را بپذیرید و تحمل کنید. همیشه کنار هم بودن، چه در روابط صمیمی و چه در دوستی، لذت‌بردن از وقت‌گذرانی جدای از هم هیچ ایرادی ندارد. مجبور نیستید دائماً کنار هم باشید. شما دو فرد مجزا و منحصربه‌فردید و پرورش آن جنبه‌های وجودتان، که سبب تفاوتتان می‌شود، هرگز رابطه‌تان را تهدید نمی‌کند. این باور غلط، ترس از طردشدن را تشدید می‌کند و سبب می‌شود بسیاری از افراد مانع رشد و توسعه‌ی فردی خود یا شریک زندگی‌شان شوند.