🌷👆🌷👆🌷
نگران اين رفتنها و آمدنها نبوديد؟
نگران شهادتش بودم. خودم ميدانستم كه او به آرزويش يعني شهادت خواهد رسيد. بار سوم رفت و بعد از دو هفته آمد. بار چهارم به من گفت كه قرار است يك ماهي برود سوريه و اين آخرين اعزامش بود. نميدانم يك حس عجيبي در وجودم به ميگفت كه اين بار آخر است كه او راهي ميشود و بازگشتي برايش نيست. آخرين اعزامش 29 آذرماه 1394 شب يلدا بود. هر بار كه يكي از دوستانش شهيد ميشد خيلي غصه ميخورد و ميگفت من از دوستانم جا ماندم. هميشه ميگفت دعا كن كه من شهيد شوم. من هم ميگفتم الان نه در 50 سالگي. او هم ميگفت شهادت بايد در جواني باشد. ميگفتم بعد از شهادتت من چه كنم با دو بچه. سجاد ميگفت تو هم مثل باقي همسران شهدا. يك روز به سجاد گفتم كه سجاد جان چند بار رفتي ديگر بس است نرو. گفت جواب حضرت زينب(س) را در قيامت چه ميدهي؟
#ادامه_دارد
🌷👇🌷👇🌷