🌻☘️🍃🌻☘️🍃🌻 اینم یک خاطره از زبان مادر عزیزم : هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد. هر هفته پنج شنبه ها بر سر مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویم، ناگهان از دِل قبر سید مهدی مرا صدا می زند و چند بار می گوید : مامان مامان مامان سه بار این کار را انجام می دهد . سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم . 🌻☘️🍃🌻☘️🍃🌻 البته اینم بگم که مادرم الان دیگه از دوری من اذیت نمیشه چون اونم اومده پیش خودم خب دوستان عزیز، از اینکه داستان زندگی منو خوندید ازتون ممنونم . خدا حافظ شما باشه ان شاءالله شادی روح و 🌹🌺🕊🌷🕊🌺🌹 🌹🌺🕊🌷🕊🌺🌹