دیدی !! ما پاییز رو با همه بارونای یهویش ، با همه نارنجیا و زردای رو درختش و۶ ریخته شده رو زمین ، با تموم خرمالو هاش و دلتنگیاش ، گذروندیم و رسیدیم به تهش ، یه پاییزِ تموم ،باز خبری نبود ازت ، چِشم خشک کردیم زیر این کرسی ، پشتِ پنجره رو به حیاط برا دیدن شکل ماهت ، دو فنجون دوفنجون چای ریختم که مبادا وقتی رسیدی خبری از بوی بهار نارنج نباشه تو فضای خونه و توی هوای پاییزی ! آخه تو عاشق عطر و طعم چای بهار نارنج بودی ...‌ :) دِ تصدقت ، ما صابون زدیم به این دل واموندمون برا دیدنت آخر پاییز ، مگه نه اینکه امشب پاییز تموم میشه ؟! اگه نبینمت ،اگه درو باز نکنی و نیای تو ، اصلا اگه زنگ نزنی و نشنوم صدای دلبرانتو ، چی بِدم جواب دلم و بی قراریشو ؟! چی بگم به چشای پراز انتظارم ؟!چی بگم به لحظه های پاییزی که گذشت بی تو به امید دیدنت توی آذرش و آخرین روزش ؟! دلبرِ نامهربانم ، یه پاییز دیگم با جای خالیت تموم کردیم ، نگاه می سپارم پشت پنجره برای دیدنت ، شاید تو برف زمستون اومدی ... ♡