در بخشی از وصیتنامه شهید رهبر هم آمده: "دنیای آبادان با دنیای خارج از آن تفاوت دارد. آبادان برای ما دنیای معنویات و الهیات و این جنگ برای ما کلاس درس است . این راه الهی است که خود انتخاب کرده ام و از خدا می خواهم که اگر کشته شدم و یا زخمی گشتم فقط به خاطر او و در راه او بوده باشد . خدا را فراموش نکنید، نماز، عبادت، تقوا را پیشه راه خود کنید. کمی به درون خود بنگریم و از زندگی پست مادی و لنجنزار و غرب گرایی بیرون آییم و ببینیم آنچه را که اسلام حکم کرده چقدر به نفع ماست و بنگریم که ما چقدر در اشتباهیم و متوجه نیستیم. وصیتنامه های شهیدان را بخوانیم و به خود بیائیم و درس زندگی را از علی(ع) و درس شهادت را از حسین(ع) بیاموزیم." شهید رهبر پر کشید؛ به معنای واقعی پرکشید و پیکر او هم از دیدگان مخفی ماند. حالا هر چه از او بگوییم، از شهادش بگوییم، حق مطلب را نگفته ایم؛ هر چه گزارش بنویسیم، کم نوشته ایم؛ تنها همان صدای آشناست، همان صدایی که آبادان را زنده نگه داشت، که می تواند آیه ای از قرآن بخواند و آنگاه از رهبر بگوید...