. ‌ مهريه‌ام يك جلد قرآن بود و سه‌تا صلوات. عقدمان خيلي ساده بود. يك ماه بعد هم عروسي كرديم. 2 سه روز رفتيم مشهد پابوس امام رضا (ع). بار اولي كه رفتيم حرم نگاهي به من كرد و گفت: «خانوم مي‌خوام يه دعايي بكنم شما آمين بگي.» خنديدم، گفتم: «تا دعات چي باشه» گفت: «حالا تو كارت نباشه» گفتم: «خب هرچي شما بگيد» دست هايش را گرفت سمت آسمان، رو به گنبد طلاي امام رضا (ع) و گفت: «اللهم الرزقنا توفيق شهاده في سبيلك» به روایت همسر شهید‌ . . . .