دم و فقط امید دارم که خداوند از من بپذیرد، اما از مسئولان می‌خواهم که با مردم خوب رفتار کنند، به درد مردم برسند. دائم تکرار نکنند که ما در شرایط تحریم هستیم و اجازه ندهند دشمنان از این مسائل سوء‌استفاده کنند. باید تلاش کنند که فاصله طبقاتی بین مردم کم شود. به مردم و وضعیت زندگی‌شان رسیدگی کنند. همه مسئولان باید تلاش کنند که در راستای اهداف و آرمان‌های انقلاب پیش بروند. به مردم خدمت کنند؛ چراکه رهبری فرمودند: مردم ولی‌نعمت ما هستند؟! این را خوب درک کنند و برای مردم کار کنند. خداوند متعال بر دوش هر کسی وظیفه‌ای قرار داده است. از این مسئولیت‌های دینی و قانونی و انسانی خودشان شانه خالی نکنند. ان‌شاءالله خداوند هم به ما در این مسیر الهی کمک کنند و توفیق کار نیک را به ما عطا کند. زهرا سلیمی، همسر جانباز حاج‌حسین خسروخاور با توجه به وضعیت جانبازی آقای خسروخاور، چطور شد که پذیرفتید شریک زندگی ایشان باشید. من همیشه نسبت به کسانی که در جنگ شرکت داشتند، شهید یا جانباز شده بودند، احساس دین می‌کردم. ما در زمان جنگ نتوانستیم خدمتی انجام دهیم. من خواستم با این ازدواج به خودم فرصت خدمت بدهم، شاید من هم در جهاد و اجری که ایشان می‌برد سهیم باشم. بعد از درگذشت همسرشان که سال‌ها زحمت ایشان را کشیده بود من وارد زندگی آقای خسروخاور شدم. می‌خواستم در کنار این جانباز رزمنده باشم. امیدوارم بتوانم و لیاقت این همراهی را داشته باشم و این خدمت من خالصانه باشد. شاید با این همراهی بتوانم به نوعی ادامه‌دهنده راه شهدا و ایثارگرانی باشم که برای امنیت ما از جان خود گذشتند. آن‌هایی که جانشان را در طبق اخلاص نهادند. این دنیا ارزش ندارد. باید خیر و خوبی را برای آن دنیا ذخیره کنیم و پشتیبان امام و ولایت فقیه باشیم. اگر می‌شود روایتی از یک روز زندگی با جانباز خسروخاور داشته باشید. آقای خسروخاور جانباز ۷۰ درصد هستند. شرایط جسمانی‌شان هم برای اینکه بتوانند همه کارها وا موراتشان را خودشان به تنهایی انجام بدهند مهیا نیست. برای غذا و تغذیه باید مواد غذایی آبکی مانند سوپ برایشان آماده کنم یا اینکه برنج یا هر غذای دیگر را میکس کرده و در دهانشان بگذارم. دست ایشان عصب حرکتی ندارد و از آنجا که راه نفس کشیدنشان تنها از راه دهان است و بینی ندارند، این کار زمان غذا خوردن با مشکلاتی همراه می‌شود. همسرم دراز کشیده و من غذا را در دهانشان می‌گذارم و ایشان غذا را قورت می‌دهد. از ناحیه هر دو چشم هم نابیناست و گوش‌هایشان به سختی می‌شنود. بسیاری از امور زندگی را باید در کنارشان باشم، اما تنها نگرانی من این است که توانسته‌ام همراه و همسنگر خوبی برایش باشم یا نه! امیدوارم خداوند این لحظات و سختی‌هایی که با شیرینی‌های خاص خودش همراه است را از من قبول کند و ذخیره آخرت من شود. در پایان اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید. تنها خواسته من از شما این است که علاقه جانباز حسین خسروخاور به رهبری را در متن تان منتشر کنید. همسرم عاشق رهبری است و آرزو دارد که ایشان را از نزدیک ببیند و دست ایشان را ببوسد. امیدوارم حتی برای یک بار هم که شده این سعادت نصیبش شود. از خدا می‌خواهم که به من توان بدهد تا خیلی خوب به ایشان خدمت کنم. با وجود شرایطی که ایشان دارند. ما همیشه پذیرای مهمان‌هایی هستیم که می‌خواهند برای دیدار و ملاقات همسرم به خانه ما بیایند. من همیشه با روی باز از آن‌ها استقبال می‌کنم. امیدوارم در کنار ایشان عاقبت به خیر شوم. جانبازخسروخاور در پایان از ما به خاطر اینکه گوش‌هایش به سختی می‌شنود و شاید این در طول مصاحبه ما را دچار سختی کرده و نتوانسته باشد که همه منظورش را به خوبی به ما برساند، از ما عذرخواهی می‌کند... اینجاست که در برابر چنین ایثارگرانی باید سر تعظیم فرود بیاوریم. «بابا رجب» بی‌چهره ماندگار شد مصاحبه جانباز ۷۰ درصد حسین خسروخاور بهانه‌ای شد که یادی از شهید رجب محمدزاده کنیم؛ جانبازی که تمام صورتش را به خاطر اصابت ترکش از دست داد. در این مجال مروری بر زندگی جانباز شهید رجب محمدزاده داریم. رجب محمدزاده متولد سال ۱۳۱۷ اولین حضورش در جبهه‌های جنگ به سال ۱۳۶۴ بازمی‌گردد و آخرین حضورش به سال ۱۳۶۶. ماجرای مجروحیتش اینطور بود که در نزدیکی سنگر در حال شکستن یخ بود که خمپاره‌ای در نزدیکی او و چهار سرباز دیگر اصابت کرد. یکی از همرزمان دست و پایش قطع شد، چند نفر به شهادت رسیدند و بابا رجب به شدت مجروح شد. ترکشی که به صورتش اصابت کرد، تمام صورت را از بین برد، ۲۰ روز در بیمارستان تبریز و ۱۸ ماه در تهران بستری شد. کسی فکرش را نمی‌کرد بابارجب زنده بماند، اما خدا خواست و او زنده ماند. همه سال‌هایی که بابا رجب در کنار مردم زندگی می‌کرد از آن‌ها دور بود، بارها روی صورتش عمل انجام شد و از پوست بدنش به صورتش پیوند زدند، اما ترکش روزهای جنگ صورتش را کاملاً از بین برده بود. ۲۴ عمل روی صورتش او را ب