⭐️یادی از سردار شهید حاج مهدی زارع⭐️ 🇮🇷 قبل از عملیات فتح المبین بود، که دشمن به یکی از خطوط دفاعی ما حمله کرد، اما اتفاق عجیبی افتاده بود... از حاج مهدی که فرمانده خط بود پرسیدم.گفت: ديشب تنگه در حال سقوط بود، ‌ تنها امیدم خدا بود، از خدا مي خواستم که فرجي شود. ناگهان در ناباوری، ‌آتش سنگيني از خط ما به سمت عراقي ها گشوده شد، تنها چند بسيجي را ديدم که بر سر دشمن آتش مي ريختند. خوشحال شدم، من هم با نارنجك دهانه تنگه را حفاظت كردم. آتشي كه بر سر عراقي ها مي ريخت بي سابقه بود، به حدي كه در زمان كوتاهي كماندوها و تانك هاي دشمن متلاشي شدند. هر چه گشتم اثري از نيروهاي پشتيباني در خط نديدم. از اسرایی که خودم اسیر کرده بودم جريان را پرسيدم. گفتند: « وقتي به پشت خاكريز شما رسيديم ‌مطمئن شديم كه خط شما شكسته‌، اما ناگهان ‌صدها و هزاران نيروي تازه نفس به ما هجوم آوردند و ما را به رگبار بستند. بعد از آن يقين كردم كه اتفاقات شب گذشته خارج از اراده انسان ها و عنايت خاص خداوند به ما بوده است.» 🌹🍃🌹🍃 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید